تاريخچۀخطاطی وخطاطان افغانستان

از کتاب: گردآورده های صدیق وقا
22 August 2025

۱. پژوهش برمبنای اسناد و مدارک تأریخ:

خط و نگارش در تأریخ مدنیت و فرهنگ افغانستان از مباحث نهایت با اهمیت و مهم است، که توارد بدان مستلزم کاوش و بررسی همه جانبه و گسترده علمی و تأریخی میباشد. با دریغ در این عرصه کاوش اندک صورت گرفته و محققان ما کمتر مجال پرداختن به آنرا یافته اند.

باآنهم برخی دانشمندان فرهیخته و گرامی ما چون : میرمحمد علی هروی که در عصر سلطان حسین بایقرا میزیست با تحریر کتاب "گنجینه خطوط افغانستان" نخستین کاوش را انجام داد، و قواعد در خط نستعلیق را مقرر کرد. قابل یادآوری است که این اثر ارزشمند در سال ۱۳۴۶ خورشیدی برابر با 1967 تقویم مشترک (ت.م). مجدداً در مطبعه کابل اقبال چاپ یافت. 

پوهاند (پروفیسر) عبدالحی حبیبی مؤرخ و نویسندۀ برجستۀ افغان با نگارش "تأریخ خط و نوشته های کهن افغانستان" در سال ۱۳۵۰ (ه.ش) برابر با 1971 ت .م. گام اساسی و ارزشمندی را در راستای خط شناسی و پیشینۀ تأریخی آن برداشت و بسا زوایای تاریک کتیبه های قبل التأریخ را، چگونگی پیدایش خطهای تأریخی و ریشه های باستانی آن و  صورت رواج آنها در افغانستان قدیم را به تفصیل مورد بحث قرار داد. در این کتاب آثار مکشوفه و سنگ نبشته های قدیم در افغانستان و کشورهای همجوار برشمرده شده، ولی توجه بیشتر به کنجکاویهای معطوف گردید، که خاک کنونی افغانستان  (سرزمین آریانه- خراسان ) را دربر میگیرد. این جستجو از دوره های زنده گانی اسلاف پیشین ما آغاز یافته و با پیدایش و رواج خط در اوایل دورۀ اسلامی  پایان مییابد  همچنان مسئله تحول   و انشعاب خطوط دوره اسلامی و تحلیل ارزشهای هنری خط موضوع جداگانه ئی است که در مبحث دیگری توسط پروفیسور عبدالحی حبیبی دانشمند سترگ مورد پژوهش و تحقیق قرار داده شده است، این قسمت تأریخچه خط و کتابت را از عصر قبل التأریخ تا اواخر قرن گذشته تقویم مشترک بیان و توضیح میدارد.


مؤرخ شهیر میر غلام محمد غبار در کتاب "افغانستان در مسیر تأریخ" که دربرگیرندۀ جامعترین تحلیلها و تعلیلها در بسا شئون حیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی افغانستان بوده و منجمله پیرامون مسائل ادب، فرهنگ و هنر در دوره های  گوناگون پرداخته، آگاهیها و دانستنیهای جالب و درخور اهمیتی را به ارمغان مانده است. 

چهارمین کتاب "هنر خط در دو قرن اخیر افغانستان" نام دارد. این اثر وزین طبع ۱۳۴۳ (ه.ش) برابر با 1964 (ت.م) مطبعه کابل و تألیف استاد عالیقدر شادروان عزیزالدین وکیلی فوفلزائی است که خود از جملۀ پیشکسوتان معاصر هنر خطاطی بشمار میآیند. در این کتاب تذکره بسا خطاطان افغانستان تحریر یافته و همچنان نمونه های فراوان انواع خط خود و دیگران را درآن گنجانیده اند. از لابلای آن مهارت مؤلف در اکثر خطوط قدیم و جدید آشکار شده است، در همینجا است که وی قدرت خامه پردازی خود را نیز مسلم گردانیده است. استاد فوفلزائی دراین عرصه بسا آثار دیگر مانند؛ "خزینته الاشراف" ،"اصول خطاطی" و امثالهم را به یادگار مانده اند.   

اثر دیگر "تعلیقات بر دیباچه دوست محمد کتابدار" از استاد فکری سلجوقی هروی است، در این کتاب مفید نیز ذکری از برخی خطاطان متأخر با نمونه های آثار شان آمده است. این اثر از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۴۸ (ه.ش) در مجله آریانا طبع کابل نشر گردید و در سال ۱۳۴۹ (ه.ش) برابر با 1970 (ت.م) به شکل کتاب جداگانه ئی به چاپ رسید.                                                                                          

با خوانش و کاربرد چنین آثار ارزشمند و نبشته های متین میتوان به نگارش و پژوهش  قرین  به  حقیقت   تأریخچه  و  منشاء  ظهور   خطاطی  یا خوش نویسی در افغانستان عزیز پرداخت و برای آنهائی که خواهان تدقیق بیشتر در این عرصه اند، راهگشائی و مدد رسانید: 

 در اواخر قرن 14 (ت.م) امیر تیمور در آسیای میانه امپراتوری وسیعی را تشکیل داد که در آنزمان تمام ممالک ماوراءالنهر {مراد از فرارود است که بعد از استیلای عرب به این نام یاد شد} شامل جمهوریهای کنونی (اوزبکستان، ترکمنستان، تاجکستان، قزاقستان، قرغزستان )، افغانستان و ایران را در بر میگرفت. چون مردمان این امپراتوری مواریث هنری دورۀ غزنوی ها، غوری ها، خوارزم شاهی ها و سلجوقی ها را با آثار هنر اسلامی از غرب و هنر چینی و هندی و مغولی را از شرق باخود داشتند؛ بناً هنگامیکه شاهرخ پسر امیر تیمور در آغاز قرن 15 (ت.م) در هرات به مرکز امپراتوری خود نشست، وی چنین ارثیه ها را در سمرقند و هرات پرورانید، بعدها هرات به مرکز رنسانس هنری آسیای میانه مبدل گردید و مخصوصاً هنر کتابنویسی و زیبانویسی به اوج خود رسید، که ابنیه عظیمی از کتیبه های منحصربفرد آنزمان تا کنون از مفاخر ملی افغانستان بشمار میرود.

هرات تا اواخر عصر سلطان هنر پرور حسین باایقرا که مصادف به اواخر قرن 15 (ت.م) است در رشد و تکامل کتابنویسی و هنر خطاطی  گامهائی برداشت، در همین دوره است که هنر خوشنویسی، نقاشی، کتاب سازی و میناتورکاری ازاین پرورشگاه رنسانس هنری به بخارا، اصفهان، تبریز و هندوستان انتقال یافت. 

هنر خوشنویسی و خطاطی در مدنیت اسلامی هم مراحل تکامل خود را پیمود و بجای هنر نقاشی مکتب گندهارا و مانی، نوشانی و ساسانی در ابنیه دینی بطور تزیینی بکار رفت، هرچند شاهان در کاخهای مجلل شان گاهی دیوارهای نگارین و مصور هم داشتند؛ که بقایای قصرهای لشکری بازار بست بوسیله باستانشناسان و محققان شناسائی شده است.

استاد عبدالحی حبیبی به روایت از تأریخ بیهقی در اثر یاد شده شان مینویسند:" بیهقی  مؤرخ دربار غزنه از یک خانه یی مصور نگارینی  که شهزاده مسعود در باغ  عدنای هرات ساخته بود خبر میدهد،  ولی این عمل شهزاده مورد بازپرس و رنجش پدرش سلطان محمود واقع شد".


از این داستان میدانیم که گویا بر بناهای دولتی تصاویر رنگین را با احتیاط بکار میبردند، اما معابد، مساجد، زیارتگاهها و مقبره ها از آن خالی بودند، در چنین موقعیت است که بجای تصاویر، انواع خط تزیینی و گُلکاریها و نقوش غیر جاندار در چنین موارد بکار میرفت.  که در پهلوی سایر زمینه ها و استعداد هنری، همین عامل دینی هم محرک پرورش و ایجاد و رواج انواع خطهای تزیینی گردید ، و هزاران نسخه خطی مزین و منقش و مطلا از قرآن نوشتند و یا بر بناهای خود انواع خطوط تزیینی و نقاشیهای گوناگون را به یادگار ماندند.


پروفیسور حبیبی در رابطه به رونق گیری خوشنویسی در عصر تیموریان چنین نگاشته است: " توجه به هنر خطاطی در عصر تیموریان به درجه ئی بود که شهزاده گان این خاندان مانند بایسنغر بن شاهرخ میرزا، جعفر بایسنغر، ابراهیم و بدیع الزمان نیز خطاطان ماهر بودند اند" چنین عطف به هنر خوشنویسی باعث گردید، تا استعداد خلاق مردم هرات و تمام ملل خراسان به آفرینشهای هنری معطوف شود و هزاران نفر هنرمند، خطاط ، نقاش، مجسمه ساز، معمار، کاشی کارورنگساز تحت پرورش استادان این فنون قرار گیرد و به تخلیق آثار گرانبهای فرهنگی مبادرت ورزند. رنسانس هنری هرات شهکارها و آثار جاویدانی را در رشته های گوناگون هنر آفرید، که پرداختن بدان مستلزم کاوش ویژه ئی میباشد. اما خطاطان برجسته با تخلص  هروی ها در این دوره ظهور نمودند ، مبرهن است که مطالعه و تدقیق در شعب تأریخ مدنیت افغانستان،میخواهد تا اثرپذیریهای آن از مبادی و فرآوردهای دیگران نیز مورد توجه قرار گیرد، چه امتزاج فرهنگی در آسیای میانه باعث بوجود آوردن فرهنگهای خاص افغانستان گردیده و در عین حال همین فرهنگها صبغه بخصوص خود را حتی الامکان حفظ کرده است، که بالانوبه در تأریخ فرهنگ آسیای میانه اهمیت خاصی دارد و جز مهم تأریخ فرهنگ بشری است. 


۲. عروج و نزول یا فراد و فرود خطاطی در ازمنه های مختلف تأریخ کشور

همانطوریکه تأریخ تمدن و فرهنگ در این سرزمین باستانی مملو از فرازونشیب و عروج و نزول است، به موازات آن هنرها منجمله هنر خطاطی یا خوشنویسی ، نقاشی و نگارش نیز از تأثیرات تهاجمات، استیلاگریها، انحطاط و هجوم فرهنگی درامان نمانده، بلکه در هر دوره ئی از تأریخ این سرزمین، همپا و همسنگ با سایر پدیده های اجتماعی و فرهنگی - کانونها و تمدنهای نوخاسته  دستخوش انواع عصبیتها گردیده و تنها از ظهور اسلام تا استیلای چنگیزخان مغولی است که قسمت اعظم   فرآوردهای هنری ما به یغما برده شد و حادثه های سوئ تأریخی چون؛ تخریبات علاوءالدین  جهانسوز، آتش افروزیهای چنگیزخان و ضربات سایر مهاجمین این سرزمین را تکان داد . 

   مرحله دیگر از اوایل قرن شانزدهم تا نصف اول قرن هژدهم حدود دوصدوچند سال را دربرمیگیرد که افغانستان دستخوش تجزیه و تقسیم گردید، دراین دوره  آزادی  ملی کشور  محدود شد، مکتب  فرهنگی  

و    ادبی    هرات    وجود  نداشت   و   سایر    مراکز  فرهنگی متلاشی و شهرها رو به انحطاط گذاشت، دراین دوره هنر به قهقرا گرائید، مدارس مسدود گردید و چون مشوقی وجود نداشت، هرگاه هنرمندی و یا استادی ظهور میکرد، بیشتر به هندوستان که در آنزمان مجلل بود جذب میگردید. در چنین وضع بود که دیگر کاشفی، جامی، علیشیرنوائی، و بهزادی در افغانستان ظهور نکرد.

 این دوره نه تنها مرحله تعطیل سیر تکاملی تمدن افغانستان بود، بلکه دوره تنزل و انحطاط مادی و فرهنگی کشور بشمار میرود. پس از تجزیه و تقسیم افغانستان در قرن شانزدهم بدست دولتهای ماورءالنهر (فرارود)، صفوی ایران و بابری هندوستان، مرحله مبارزات سیاسی مردم افغانستان علیه نفوذ بیگانگان و تأسیس حکومتهای مستقل ملی تا سرحد اشغال کشور ایران بمیان میآید، اما عمر این انقلاب سیاسی ( از قیام میرویس خان هوتکی در 1709 تا استیلای نادر افشار در 1731 ) به مقیاس عمر تأریخی یک ملت بسیار کوتاه و حدود 30 سال را دربر گرفت، در این مرحله گذرا کدام تحول مهمی در عرصه تمدن و فرهنگ بمیان نیآمد، اما؛ این دوره مقدمه و ظهور یک تحول بزرگتر سیاسی در افغانستان بود ، که عبارت از: احیاء و تشکیل مجدد افغانستان در قرن هژدهم بود. تحولات ایندوره تا حدودی تنزل و انحطاط فرهنگی دوره های پیشین را تحت شعاع قرار داد. 

این تحول با ایجاد دولت ابدالی بمیان آمد، که استقرار و تشکیل مجدد افغانستان را به ارمغان آورد. این دوره از قرن هژدهم تا اوایل قرن بیستم را دربر میگرفت.  احمد شاه ابدالی بنیانگذار این دولت در ایجاد اردوی ملی، انتظام ملی و استحکام دولت پرداخت.در زمان تیمورشاه ابدالی حکومت از کندهار به کابل انتقال یافت ، هنگام سلطنت احمد شاه و تیمورشاه که 45 سال را دربر گرفت یک دوره امنیت نسبی داخلی کشور بود، فرهنگ این دوره بجز احیــــای نابسامانیهای دورۀ انحطاط کدام ارمغان درخشانتر نداشت، درحالیکه در خارجه حوادث عظیم سیاسی و اجتماعی مانند ؛ انقلاب کبیر فرانسه و ظهور ناپلیون دنیای قدیم اروپا را تکان داده و براعظم اروپا را به لرزه درآورده بود، همچنان تحولاتی در نیم قاره هند   باعث   اداره    امور   هندوستان   بدست  انگلیسها گردیده بود، و تحرکاتی را بمیان آورده بود، معهذا در افغانستان همان فرهنگ و هنر قدیم قرون وسطائی فقط از نابودی نجات یافت . 

در دورۀ دیگر که سیاست تعرضی انگلستان از اواخر قرن هژدهم تا اواسط قرن بیستم دربرابر افغانستان ادامه یافت و همچنان سیاست توسعه طلبی روس تزاری موانع جدی را در راه رشد و احیای فرهنگی بمیان آورد . دراین دوره است که مردم افغانستان در مقایسه دولت زاری روس با دولت لاردهای انگلیس میگفتند: "سگ زرد برادر شغال "

    امیرشیرعلیخان یکی از شاهان دورۀ اول  محمد زائی هاست که در حفظ توازن و تعادل د یپلوماتیک میان انگلیسها و روسها در روابط خارجی و داخلی خود سعی زیاد بخرچ داد . معاهدات و پروتوکول های فراوان با هردو طرف عقد کرد، اما در میان دو ابر قدرت آنزمان که هریک منافع استراتیژیک دراین خطه بلا کشیده داشتند، تاب مقاومت نیآورد و از پا افتاد.

یک دوره رشد نسبی فرهنگی در همین دورۀ امیر شیرعلیخان است که بنام ریفورم قرن نزدهم در کشور مستقل افغانستان یاد میشود ، نهضتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این دوره بیشتر به شکل عکس العمل در برابر تجاوز استعماری اروپائی ها بوجود آمده بود، یکی از پیشگامان این نهضت سید جمال الدین افغان ( 1896-  1838 )  است که پس از مرگ امیر دوست محمدخان به در بار امیر شیرعلیخان باقی ماند.  امیرشیرعلیخان با درایت توانست ازاین شخصیت بزرگ علمی و فرهنگی استفاده حداقل نماید.  در پرتو ارشادات سید، امیر شیرعلیخان در صدد تطبیق پروگرامهای اصلاحی در افغانستان برآمد و در مدت ده سال در انکشاف امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مبادرت بعمل آورد، در زمینۀ فرهنگ، امیر مطبعه لیتوگرافی را به  اهتمام میرزا عبدالعلی خان در بالاحصار  کابل تأسیس نمود و جریدۀ مشهور شمس النهار را در شانزده صفحه  منتشر ساخت، شماره های  شمس النهار که  بعد     ازسال ۱۲۹۰ (ه.ش) بچاپ رسید به زبان دری و خط نستعلیق خطاط معروف میرزا عبدالعلی خان مذکور به نشرات خود ماه دو و گاهی سه بار ادامه داد، گسترش   تخنیک  و   ایجاد  مطابع   هر چند  کارهای نسخ خطی را محدود میساخت، اما دراین دوره نسخ خطی فراوان از مناشیر و دساتیر گرفته تا فرامین و نبشته ها متعدد در دستگاه حکومت و قوه اجرائیه که برای اولینبار به شیوۀ معاصر کابینه و هیئت وزرا بمیان آمده بود و در رأس آن سید نورمحمد شاه خان فوشنجی بحیث صدراعظم قرار داشت، وسعت یافت .

در اداره های حکومت سرمنشی حضور که نخست دبیرالملک میرزا محمدحسین خان و بعدها محمد نبی خان واصل کابلی که شاعر ورزیده و خطاط ماهر در شیوه نستعلیق بود و همچنان میرزا عبدالوفاخان یوسفزائی که این سمت را بعهده داشت و به شیوۀ نستعلیق، استاد عصر خود بود، امور دفترداری دولتی را پیش میبردند، این دفتر مرکب از خطاطان، خوشنویسان و قلمبدستان  بیشماری بود، اینها در عین حالی که امور یومیه را پیش میبردند، در حقیقت منادی ها و استادان شیوه های مختلف خطاطی بوده اند. در این دوره میتوان از محمد عظیم خان خطاط نام برد.

امیر عبدالرحمن خان  هرچند در استحکام دولت مرکزی پرداخت، ولی در این عصر بی اعتنائی های فراوان در رابطه به فرهنگ روا گردید، چون امیر مذکور از تمدن و فرهنگ جدید جهان آگاهی داشت بناً میتوان این عمل او را تعند و تعمد از فرهنگ دانست. امیر حبیب الله خان در هژده سال حکومتداریش از خود سیماهای گوناگون را تبارز داد، او در مرحله نخست مصمم شد که از خود تقوای مذهبی نشان دهد و زیرعنوان دین و مذهب در عرصه های فرهنگی برشانه های مردم بویژه قشر زنان  کشور   بارهای سنگین  را  گذاشت،  زنان را  از گشتوگذار در زیارتگاهها و مزارها را منع کرد و پوشیدن برقه را اجباری ساخت، وی به این تظاهر اکتفا نکرد و امر نمود تا سراینده ها و رقاصه های زنانه در محلۀ خرابات شهر کابل اجبـاراً از رقص و سرائیدن توبه نمایند. این تنها نبود بلکه امر کرد تا هندوها دستار زرد ببندند و زنان شان برقه زرد بپوشند تا از دیگران تفکیک شوند و به همین منوال بسا قیودات دیگر؛ بهر حال امیر جوان شکنجه های امیرعبدالرحمن خانی از قبیل؛ قینوفانه و تیلداغ وغیره را منع کرد، که جالبتر آن از بین بردن سیاه چاه های پدرش در کابل و هرات بود. 

مهمترین کاری که در این عصر عملی شد گذاشتن تهداب معارف و فرهنگ جدید در افغانستان بود، در صنوف ابتدائیه در زمره سایر مضامین یکی هم حسن خط و مشاقی بود، بدینترتیب هنر خطاطی و خوشنویسی شامل نصاب تعلیمی معارف گردید. بر علاوه مطابع جدید، توپوگرافی و نقشه کشی نیز بمیان آمد و زنگوگرافی در همین دوره وارد و بکار انداخته شد. مطابع لیتوگرافی توسعه یافت و هنر خطاطی و حکاکی ترقی بیشتر یافت، این عصر که یکی از دوره های ترقی فرهنگی به مقایسه آن زمان محسوب میشود، که توانست زمینه های خوب رشد و تکامل هنر خطاطی را بمیان آورد. در همین دوره است که استادان برجسته هنر خط نستعلیق چون میرعماد حسینی بنیانگذار این روش و استاد عبدالرحمن هروی ظهور مینمایند .

 همزمان با انقلاب سیاسی در افغانستان و کسب استقلال در سال 1919 تحولات گسترده فرهنگی و اجتماعی نیز بمیان آمد، تأسیس مکاتب و مدارس صنایع نفیسه و گسترش عرصه های فرهنگی و کتابخانه ها ، پذیرش سبکهای عصری در اداره امور و پروگرامهای اصلاحی جزء پالیسی طراز اول آن زمان محسوب میشد. در این عصر طلائی است که خطاطان بنام مانند؛ سید محمد عطا کندهاری استاد نستعلیق، میرزا محمد یعقوب خان کابلی استاد نستعلیق، میرزا محمد ناصر کابلی استاد نستعلیق، شیخ محمد رضا هروی استاد خطوط ، سید محمد داود حسینی استاد  خطوط گوناگون، سید محمد ایشان حسینی الافغانی استاد خطوط ، عزیز الدین وکیلی فوفلزائی استاد شیوههای گوناگون خط، میرزا عبدالغفارخان وفا یوسفزائی استاد نستعلیق و دیگران چون؛ اخوند محمدعلی عطار هروی، سید تاج الدین خان، فیض محمدخان وزیر خارجه وقت، حاجی میراحمد گران شنو و صدهای دیگر ظهور رشد و تکامـل مینمایند.

بعد از سقوط دولت امانی دورۀ اختناق و اغتشاش سقوی بمیان آمد، که دراین دوره نه تنها مجال پرداختن به فرهنگ و هنرها نبود بلکه هنرها، ادبیات و فرهنگ سیر قهقرائی خود را پیمود.

بادریغ که در عصر زعامت نادر شاه نیز چندان وضع بهتری بمیان نیآمد و جای رژیم اغتشاشی را رژیم استبدادی و ارتجاعی گرفت. مطابع آزاد مسدود شد، امور طبع و نشر به مطبعه دولتی محـــــدود و متمرکز گردید، در این عصر که تایپ رواج بیشتر یافت و ماشینهای تایپ تحت کنترول قرار داده شد سانسور به اوج خود رسید ، اداره امور فرهنگی بدست ملاها مانند: ( محمد امین خان لوگری و برهان الدین خان کشککی ) سپرده شد. انجمن ادبی کابل به یک اداره دولتی که قادر نبود یک کلمه از نقایص امور اجتماعی را بنویسد مبدل گردید. موعظه های مذهبی و مداحی و خرافات جای حقایق و ترویج دموکراسی را گرفت، در یک کلمه مطبوعات سرکاری به میان آمدوجای آزادی مدنی و اجتماعی دوره امانی را اشغال کرد. 

در 16 عقرب ۱۳۲۳ (ه.ش) برابر با 1933 (ت.م) نادرشاه کشته شد و بلافاصله در همان روز سلطنت پسرش ظاهر شاه، در پایتخت اعلام گردید.در اوایل این سلطنت که نقش کاکای شاه در اداره امور برجسته و تعین کننده بود، اختناق ادامه یافت و ادارۀ نوع امیر عبدالرحمن خانی بالای مردم تحمیل گردید، زندانها وسعت یافت ، نقاط مختلف کشور منجمله جنوب افغانستان را بشکل یک تبعید گاه سیاسی درآورد.

در زمان حکومت شاه محمود خان صدراعظم ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۲ (ه.ش) برابر با 1946 تا 1953 (ت.م) است که اوضاع اجتماعی تا حدودی تغیر مییابد و مبارزات سیاسی، دموکراتیک و ملی ظهور مینماید. فشار چنین مبارزات اوضاع را بطرف دموکراسی، رشد و توسعه مطبوعات و فرهنگ متحول میسازد. و به یقین  که  دراین  دوره   بازهم   هنرها  و  فرهنگ رشد مینماید، در حالیکه تخنیک معاصر آهسته آهسته ساحه خطاطی و خوشنویسی را محدود میسازد، ولی این هنر وسعت مییابد و علاقمندان فراوان در خارج از ساحه دولت نیز به این هنر میپیـوندند. این سلسله در زمان حکومت اول سردار محمد داودخان صدراعظم و همچنان در دوره های بعدی دموکراسی حکومتهای؛ محمد یوسف خان، محمد هاشم میوندوال، نوراحمد اعتمادی، داکتر عبدالظاهر و موسی شفیق طور نیمبند و به شیوه های بیروکراتیک ادامه یافت و به تناسپ دورۀ سلطنت نادرشاه و دورۀ شاهی مطلقه فرهنگ و هنرها به رشد نسبی اش ادامه داد.

دور ریاست جمهوری داود خان که در حقیقت نخستین جمهوری افغانستان محسوب میشود، توأم با تغییرات شگرف و شتابزده بود ، دراین عصر در حالیکه فشار و سرعت ارجحیت داشت، بآنهم هنرها مسیرش را طی کرد و طبعاً در نظامهای انقلابی که تبلیغ و ترویج اهمیت بیشتر مییابد ، زمینه رشد فرهنگی بیشتر از پیش مساعد میشود. با بمیان آمدن تحولات دموکراتیک در دهه هشتاد (ت.م) باوجودیکه شتاب و خیزش از مراحل قانونمند اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ممیزه این دوره بود، اما نهادهای فرهنگی پر پایه احساس و نیازمندی هدفمندانه رشد و گسترش یافت ، از جمله هنرهای زیبا به توسعه و تکامل نسبی دست یازید و شمار بزرگی از بهترین شخصیتهای هنری و در این میان استادان هنر خطاطی چون عزیز الدین وکیــــلی فوفلزائی، خرمی، اسرائیل رویا، تمیم رها، سید حمایت الله حسینی، سید محبوب الله هاشمی، عبدالکریم حلیمی، عمر صدیقی و صدهای دیگر چنان هنرآفرینی کردند که مایۀ افتخار کشور و مردم ماست. همچنان اینها با مساعدت دولت توانستند تا نسلی از بهترین خطاطان و خوشنویسان را به جامعه تقدیم کنند.

در این دورۀ منورانه، آرشیف ملی بمثابه مرکز تجمع و نگهداشت آثار و اسناد مهم تأریخی در پهلوی حفاظت از کتب تأریخی، اسناد اداری، فوتوهای تأریخی، کتب چاپی قدیمه و کمیاب و آثار پژوهشی تأریخی ؛   تنها  ۶۸۵ جلد کتاب  نسخ خطی (  خوشنویسی)  و  اسناد قلمی   تأریخی  را که  همه  به وسیله خوشنویسان گذشته ترقیم یافته اند ، بر پایه اصول عتیق کتابداری فهرست، تنظیم و نسخه برداری کرد. همچنان از آثار و نسخ خطی مهم ، کمیاب و نایاب میکروفیلم ساخته و بایگانی شد ، آرشیف ملی افزون بر اینکه مرکز مهم و با اعتبار برای پژوهشگران و دانشمندان شمرده میشد ، به منظور معرفی بیشتر آثار دست داشته و جلب علاقمندان به مطالعه و پژوهش هرچند زمانی نمایشگاهی از برخی آثار خویش را دایر میکرد. نگارستان غلام محمد میمنه گی ، گالری ملی ، سالون وزارت اطلاعات و کلتور، اتحادیه هنرمندان ، گالری هنرهای زیبای فاکولته ادبیات پوهنتون کابل ، خانه های فرهنگی، مراکز فرهنگی که بنام شخصیتهای بزرگ فرهنگ افغانستان چون : ابوریحان البیرونی ، شیخ الرئیس ابن سینای بلخی، امیر علی شیر نوائی، پیر بلخ مولانا جلال الدین بلخی،نورالدین عبدالرحمن جامی، ناصر خسرو بلخی ، حکیم سنائی غزنوی، خوشحالخان ختک و ده ها چنین مفاخر ملی یاد میشد، همه و همه شاهد برگذاری محافل فرهنگی، نمایشهای هنری، نقاشی و خطاطی بوده و در عین حال در چنین مراکز کورسها برای آموزش نقاشی، خطاطی و خوش نویسی، میناتورکاری، طراحی و رسامی گشایش مییافت . اینها  نمونه های جالب مواظبت دولت وقت از هنر و فرهنگ است . 

خوشنویسان و خطاطان تنها به همین محدوده که مطرح شد، باقی نمیماند ، بلکه بسا خوشنویسان ارجمند و زبردستی وجود دارند ، که بنابر عدم دسترسی به تذکره انها از قید نگارش  مانده اند، امید است، دوستان علاقمندان و بویژه خود خطاطانی که درقید حیات اند، و یا اقارب و وارثان شان این آغاز را به انجام قرین سازند . 

عصر جهادی ها تا کنون خود یک دورۀ جالب و عطف توجه است، در این دور، تأریخ فرهنگی ما وارد یک نشیت عمیق میگردد، که نه تنها شیرازه نظام اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی برهم میخورد، بلکه جامعه در کلیت آن سیر قهقرائی و نزولی خود تا سرحد از بین بردن ارثیه فرهنگ ملی و جهانی را میپیماید. اعدام بودا این نمونه ابهت فرهنگ باستان ما ، و شکستن صدها مجسمه و آثار تأریخی دیگر، به یغما بردن موزیم ملی و فروش آثار آن به کشورهای خارجی، و صدها نمونه دیگر همه و همه بیانگر فرهنگ ستیزی و هنر ستیزی است ، در عصری که چنین باشد ، به یک کلمه میتوان گفت این دوره - دورۀ نزول و سراشیبی فرهنگی است ،یگانه امید استقرار نسبی بود که بعد از قانون اساسی 2004 دوران حآمد کرزی بمیان آمد، متاسفانه حاکمیت قانون نتوانست جاگزین تفنگسالاری شود.

در چنین فضا و بعد از آن دوره ریاست جمهوری دوکتور اشرف غنی توقع فراوان در رشد فرهنگ نبود . با آنهم هنر خطاطی سیر رشد طبیعی خود را پیمود و به طور سنتی مردم ما به این هنر والا توجه خاصی را نشان دادند. 

هرچند  در نیم قرن گذشته و در اثر جنگهای تحمیلی و ویرانگر در کشور عزیزمان ما شاهد افول هنر و به تبع آن خوشنویسی بوده ایم اما با استقرار نسبی دوره های جمهوری کرزی و غنی خطاطی به دوران اعتلای نسبی گام گذاشت.

با اندک جستجو در صفحه فیسبوکی نقاشان و خطاطان که به مسئولیت خانم وارسته دوکتور  زرغونه عادل ستانیزی پیش برده میشود به برخی نامهای خطاطان مانند: محمد داؤد مصور، محمد رفیق ایاز، پرویز فرحت، غلام فاروق سروش، عبدالرشید، فرید طاهری، جاوید کوشانی، عبدالله حقیار و دیگران آشنا  شدم که با شماری از آنها از گذشته نیز میشناختم. احتمالاً این عدد به صد ها و هزاران تن خواهد برسد که پوشش همه شان وقت و امکانات بیشتر تماس گیری را میطلبد.  

اکنون که جای هنرهای زیبا را قیودات و سختگیریهای امربالمعروف  و نهی عن المنکر طالبان گرفته است، واضح نیست که برخورد این اداره و مجموع رهبری طالبان با هنر خطاطی چگونه است، زیرا اینان برای نقاشی موجودات زنده و حیه مجال نمیدهند، پس امکان دارد که برای تزیین مساجد، مدارس، منازل ،مهمانخانه های دولتی، هوتل ها ،محل برگزاری محافل و سایر اماکن از هنر خطاطی بهره بیشتر ببرند.

این سخن نیز در اهاله ابهام قرار دارد که هدف از رونق و توسعه خطاطی، روند شعار نویسی و بیرقسازی برای طالبان است یا خطاطی منحیث یک هنر میخواهد رشد کند. زیرا شنیده است که طالبان ملیونها متریک تکه های سپید را با نوشتن کلمه طیبیه و نام امارت اسلامی مزین ساخته اند و بسیاری لوحه ها بخصوص لوحه های زبان دری را تغییر و نوسازی نموده اند.

بهرحال: بر ماست تا با زنده نگهداشتن هنر خطاطی بتوانیم میراث نیاکان خود را پاسداری نمائیم.