هزاره ها یا بومیان کشور افغانستان پیش از آریاها

از کتاب: گردآورده های فاضل کیانی

خلاصه نظرات در مورد هزاره ها:

 در مورد تأریخ و تبار هزاره ها دو نظر اصلی مطرح است. عده ئی طرفدار بومی بودن هزاره در افغانستان اند و عده ئی دیگر میگویند هزاره ها از مهاجران دورۀ مغول اند. در بین خاور شناسان غربی نیز در این مورد دو جبهه وجود دارد. جبهۀ فرانسویها و جبهۀ انگلیسیها. نویسنده گان فرانسوی غالبا طرفدار قدمت هزاره ها میباشند. محققان هموطن ما نیز چون پوهاند حبیبی، نایل، پوهاند داکتر جاوید و پوهاند عمر صالح و پروفسور شاه علی اکبر شارستانی و شیرمحمد ابراهیمزی و... طرفدار این نظریه استند. اما نویسنده گان انگلیسی و روسی که دارای اهداف استعماری در افغانستان اند، غالبا طرفدار فرضیۀ مغولی بودن هزاره ها اند. عده ئی دیگر از نویسنده گان هموطن در این مورد ساکت بوده و یا نظری داده اند که فاقدِ اساس و تحلیل علمی است.



دو نظر اصلی یاد شده در سخنان ذیل مطرح است:

 ۱- هزارگان، بقایای آریانهای تأریخی سامی نژاد بلخی و زابلی استند که در ایام بسیار دور به سرپرستی جمشید (کیومرث زابلی بانی شهر بلخ) از بین النهرین (میان رودان) به بلخ و زابلستان مهاجرت کرده اند. آنان از ساکنان باستانی و بومی سرزمین افغانستان بوده و یادگاران حقیقی تأریخ و فرهنگ و تمدن و ادب بلخ و زابلستان باستان میباشند که افسانه ها و تأریخ و زبان و نام سلاطین آنان با افسانه ها و تأریخ سرزمین بابِل (عراق باستان) و مردم سامی نژاد، همگونی داشته و در آنها پیوند دیده میشود.


 ۲- پوهاند داکتر جاوید و پوهاند عمر صالح از نویسنده گان هموطن ما گفته اند: هزاره ها جماعتی از تاجیکان است که در ناحیۀ تأریخی غرجستانِ هزاره جات سکنا دارند. اینها پیش از حمله مغول از ساکنان بومی و اصیل سرزمین افغانستان بوده و بنام غرجستانی معروف بوده اند.[۲]  


   ۳- مغول باستانی است.

   ۴- مغول چنگیزی است.

   ۵- ترک است.

   ۶- تاتار است.

   ۷- مخلوطی از ترک و تاجیک است.

   ۸- هزاره (= خزاره) است  و از کنار دریای خزر به افغانستان آمده اند.

   ۹- معلوم نیست ایل هزاره از کجا به سرزمین افغانستان آمده   و از کجا و چه وقت زبان دری را آموخته اند؟


   نظر نگارنده، دیدگاه نخستین است که در طول مقالات، برای خواننده شرح داده خواهد شد.


طرفداران قدمت هزاره

۱- فریر فرانسوی گوید: «هزاره ها در زمان حملات اسکندر در همان محلی زنده گی میکردند که فعلا بودوباش دارند. و دلیل وی گفتار «کورس» مؤرخ قدیم یونانی است.»[۳]


۲-  هارلان گوید: «هزاره از تزویج متقابلۀ باختری (بلخی)های قدیم و تاتارهای قدیم بوجود آمده اند.»[۴] استاد آریانپور این سخنها را در کتاب خود آورده و پس از آن نوشته است: «در اینجا میتوان گفت نظریۀ هارلان پرده از روی یک حقیقت بر می دارد و آن اینکه سلاطین کیانی و شهزاده گان آریانی و گُردان[۵] زابلی غالباً از چین دوشیزههای شاهان و اعیان را همسر انتخاب میکردند. آنچه از گفتار مؤرخان و شعرا بر می آید نیز این مطلب را که همسران شاهان و شهزاده گان و پهلوانان مشهور زابلی غالباً چینی بوده اند‏، تأئید میکنند.[۶]


۳- میخایل ویر چنین میگوید: «از نظر زبانشناسی، هزاره ها و مغولهای افغانستان به هم دیگر رابطه و قرابت تکوینی و پیدائی ندارد... و قبل از مهاجمین در هزاره جات متوطن بوده اند و منشأ خیلی قدیمی تر دارد که امروز قابل تشخیص نیست». [۷]


۴-  آقای موسیو فوشه رئیس هیئت باستانشناسی فرانسه در بامیان نیز مردم «هزاره» را از ساکنین قدیمی افغانستان، پیش از اسکندر میداند. وی مغولی بودن قوم هزاره را به سختی رد کرده چنین مینویسد:


«توجیه وجود یک قوم به این غرابت، در قلب جبال مرتفع افغانستان بسیار مشکل است. البته مدتی است که این مسئله را به طریق بسیار سادۀ حل کرده بودند. میگفتند بدون هیچ شک مردم هزاره از قبایل مغول میباشند. [۸] به علاوه «هزاره» در زبان دری به معنی «هزار» است و چون چنگیز لشکریان خود را به دستههای هزار نفری تقسیم میکرد؛ بنابراین ابوالفضل[۹] نویسندۀ تأریخ اکبرشاه چنین اظهار نموده است که این مردم کوهستانی قسمتی از لشکریان چنگیز اند که در آن محل باقی مانده اند. تمام نویسنده گان بعد از او هم این مطلب را تکرار نموده اند، بدون اینکه از خود سئوال کنند چگونه یک فوج هزار نفره از لشکریان چنگیز در میان این کوههای سخت به حال خود واگذاشته شده اند و چگونه ملتی را تشکیل داده اند؟!


برای اینکه این مطلب را بتوانند تا اندازه ای به حقیقت نزدیک کنند لازم دیده اند ابتدا ثابت کنند که این ناحیه تا قرن هفتم هجری غیر مسکون بوده است. ولی متاسفانه کاملاءءءءءءً بر عکس این مطلب به ثبوت رسیده است. خواننده گان بخاطر دارند که در اوائل قرن اول هجری «هیوان تسانگ» همراه یکی از پادشاهان افغانستان که در اطراف کشور خود گشتی میزد تا هم مالیات عقب افتاده را وصول کند، هم قدرت مرکزی را به قبایل اطراف نشان بدهد، از این نقطه نیز عبور کرده است. وقتی مسافر مزبور به اتفاق کاروان  شاهی وارد هزاره جات میشود، هوای سرد و خلق ناهنجار ساکنین را که حتی زبانشان با زبان همسایگان اختلاف داشت، یادداشت مینماید و به همین طریق از قیافه چینی مآبی که امروز هم مردم این ناحیه دارند، تعجب میکند. همانطوریکه مسافر انگلیسی، «مورکرافت» (Moorcraft) که مستقیماً از «لاداخ» (Ladakh) میآمده،  وقتی به هزاره رسیده اظهار نموده که در کوههای افغانستان همان مردمی را مشاهده نموده که در تبت شرقی دیده بود. از این هم بالاتر اینکه هزار سال پیش از مسافرت هیوان تسانگ(۳۳۰ ق. م) اسکندر ناچار شد از جنوب به طرف شمال از جبال افغانستان عبور نماید.


مؤرخان او مینویسند که اسکندر یک نوع «بربری[۱۰]» های تازه ئی مشاهده کرد که از دیگران بسیار سرکش تر بودند. شرحی که «کنت کورس» از خانههای گلی آنها میدهد با آنچه مسافری بنام «فریر» (Ferrier) نقل میکند و آنچه امروز هر مسافری میتواند به چشم ببیند، کاملاءءءءءءً تطبیق مینماید. این مدارک مسئلۀ نژادی مهمی را روشن مینماید که اهمیت آن از مسئلۀ خصوصی هزاره تجاوز میکند. این مطلب به ما نشان میدهد که در حقیقت نه فقط فلاتهای مرتفع ماورای هیمالیا، بلکه تمام دنبالههای جبال هندوکش تا منتهی  الیه غربی آن، در زمان قدیم محل سکونت قبایلی از نژاد چینی و تبتی بوده است. فقط دستۀ غربی این قبایل به علت هجوم و عبور قبایلی که از شاهراه تهاجمات هندوستان عبور کرده اند، از قسمت شرقی مجزا گشته اند. تنها به این طریق میتوان دو مسئلۀ مهم جغرافیائی را توجیه نمود. ابتدا اینکه کشور هزاره یکی نیست، بلکه دو کشور هزاره موجود است. یکی آنکه در بالا از آن بحث شد، و دیگری در طرف دیگر بریدگی ناشی از معبر شمالغربی، در کوههای که ساحل چپ انحنای بزرگ رود سند را احاطه کرده اند. و بنابراین مجاور با بلتستان و لاداخ [۱۱] میباشند».[۱۲] (پایان سخن فوشه)


۵-  آقای عبدالحی حبیبی مؤرخ شناخته شدۀ کشور، سخن موسیو فوشه را تأیید کرده و مینویسد:


«دربارۀ هزاره و سرزمین هزاره جات که اصطلاحی متأخر است گاه گاهی نویسنده گان و جستوجوکنندگان چیزی نوشته و یا گفته اند که معلومات ایشان نیز به دورۀ متأخر و بعد از تاخت و تاز چنگیز مربوط است و آنقدر واقعت و اعتبار تأریخی ندارد...» [۱۳] 


 آقای حبیبی تمام سخنان فوشه را در کتاب خود نقل کرده و در ادامۀ آن تصریح میکند که:

«این شکاکیت عالمانۀ موسیو فوشه خیلی بجاست و ما نمیتوانیم در مقابل منطق مسلم تأریخی تنها بر روایت ضعیف و احتماًًل نااستوار ابوالفضل و پیروان او اتکا کنیم ... باری کلمۀ هزاره نیز با چنین نظر محدود و غیر علمی به سبب التباس آن با «هزارۀ» چنگیز، دستخوش مؤرخان قصیرالنظر گردید؛ در حالیکه این نام در تأریخ سوابق طولانی قبل از چنگیز دارد و دلایلی موجود است که این مردم در قرون متمادی قبل از آن هم در این سرزمین ساکن بودند.


دلیل نخستین این است که نام هزاره تنها برین سرزمین قلب افغانستان اطلاق نمیشده بلکه در ماورای «اباسین» و دامنههای «مهابن» تا «هری پور» و «ایبت آباد» و «بکلی» و «کاغان» و سراشیبهای کوههای کشمیر، وادی معروفی موجود است که آنرا هم «هزاره» گویند؛ ولی مردم آن از جنس تاتاری و قیافتهای نژاد زرد نیستند، بلکه از بقایای آریاهای هندی شمرده میشوند و السنه آنها نیز به کلی از دیالکتهای آریائی هندیست.[۱۴] پس اگر تسمیۀ هزاره اینجا را از نوع هزاره لشکر چنگیزی قبول کنیم آیا دربارۀ تسمیه آن هزاره ماورای اباسین که تا دامنههای جبال کشمیر کشیده میشود چه خواهیم گفت؟ در حالی که چنگیزخان ابداً و اصلاً از دریای سند نگذشته و به علت بدی هوا، عنان رجعت از راه فرشاور (پیشاور) برگردانید. (جامع۱، ۳۷۸) [۱۵]


آقای حبیبی در ادامه نوشته است:

«دلیل دومِ قدمتِ نامِ هزاره از نظر تأریخ این است: هیون تسنگ زایر و جهان گرد معروف چینی که بعد از سیاحت هند در هنگام بازگشت به تأریخ ۲۵ جون (۶۴۴ م) به تسو-کو- چه (آراکوزیا) آمد، وی پایتخت نخستین آنرا هو- سی- نه (غزنه) و پایتخت  ثانی را هو- سا- له میگوید (ر.ک. سفرنامۀ هیون تسنگ، کتاب ۱۲) ... با وجود مطالب روایت هیون تسنگ و بطلمیوس نمیتوان بر قول ابوالفضل اعتماد کرد.


هیون تسنگ گوید: که از هوساله چشمه ساری خیزد و به چندین شعبه تقسیم میشود. اقلیم آن سرد و دارای برف و ژاله است. مردم آن خوش دل و آزاده اند. در اصول جادوگری مهارتی دارند و تحریر و زبان  ایشان نیز با دیگر ممالک اختلاف دارد... بنابراین باید گفت که این هزارگان از همان عصرهای قدیم از زمان اسکندر تاکنون در افغانستان ساکن بوده و قرنهای طولانی با هم زنده گی داشته اند.[۱۶] (پایان سخنان حبیبی)


قدیم ترین منبع تأریخی در مورد ساکنان بامیان یادداشت هیوان تسنگ زایر چینی(۶۳۲ م/ قرن هفتم تقویم مشترک وقرن نخست هجری) است. هیوان تسنگ شرح میدهد: «پادشاه محلی با ورزا و علما و دیگر نجبای مملکت به استقبال او بر آمده و او را به قصر شاهی میبرند . پایتخت این شاه یا شهر شاهی در مدخل دره فولادی به وسعت ۶ الی ۷ لی[۱۷] قرار داشت. در این وقت بامیان بدون شک یکی از مجلل ترین مراکز دینی و صنعتی تمام آسیا بوده  و قسمتهای برهنه هیکل ۳۵ متری [شهمامه] مثل دست و پا و صورتش کاملاءءءءءءً از ورق طلا پوشیده شده بود..»[۱۸]


وی در باب اول کتاب «سِی یُو کِی» Si-Yu- Ki (سفری به غرب) سیمای بامیان را چنین ترسیم مینماید:

«مملکت «فان- ین- نا» (بامیان) بیش از ۲۰۰۰  لی[۱۹] شرقاً- غربا و زیاده از ۳۰۰ لی[۲۰] شمالًا جنوباً داخل کوههای پربرف واقع است. پایتخت بزرگ مملکت به جدار سنگی کوه متکی بوده، دره را عبور میکند. طول این شهر از ۶ الی ۷ لی[۲۱] و به طرف شمال به پوزپ سرنشیبی منتهی شده است. آب و هوای آن خیلی سرد و عادات ساکنین آنجا خشن است. البسۀ آنها غالبا پوست حیوانات و پارچههای پشمی کلفتی است که در خود مملکت تهیه میشود. رسم الخط، معتقدات و استعمال مسکوکات آنها شبیه مملکت «توهولو» (تخارستان) میباشد. زبان شان اگرچه کمی با ساکنان تخارستان مختلف است با آن هم سخن گفتن آنها خیلی به هم مطابقت میکند.  از نقطه نظر ساده گی و بی تزویری عقاید، ساکنین این مملکت از ساکنان ممالک همسایه بسیار مزیت دارند.»[۲۲]


۷- شیرمحمد ابراهیمزی گنداپوری مؤرخ پشتوزبان (۱۳۱۱ قمری) نوشته است:

«ابوالفضل (دکنی) این مردم را از نسل اولاد فوج مانگوخان نبیرۀ چنگیزخان گفته است. لکن این قول اصلی ندارد. چرا که قبل از عهد چنگیزخان این قوم الوسی کلان و خلقی بسیار بوده است ... قبل از خروجِ افغان بر غزنی و دیگر اقطاع جنوبی، هزاره نیز سوای تاجیک قابض بودند. که اوشان را افغان تدریجاً طرفِ هزارستان کشیدند.»[۲۳]


 ۸- حسین نایل میگوید:

«ملیت هزاره یکی از قدیمترین و بومی ترین مردم این سرزمین میباشند. و همین مرز و بوم پیدایش گاه و پرورشگاه آنان بوده است. و به صورت قطع در روند حیات چند هزار سالۀ خود، نقطههای عطف و لحظههای بزرگی داشته اند. که بنا بر عللی نا شناخته و بی انعکاس مانده است.» [۲۴] «انتساب دو نام «هزاره» و «هزاره جات» به عساکر چنگیزخان نیز یک استنباط کاملاءءءءءءً غیرواقعی و غیر محققانه است. زیرا به استناد مدارک، کلمۀ هزاره ... پیش از ظهور چنگیز موجود بوده.» [۲۵] از اوایل صده هفت هجری کلمه هزاره جسته جسته مورد اطلاق (قرار گرفته) و پذیرش پیدا میکند و این مسلماً قبل از حمله چنگیزخان به این سرزمین است.[۲۶]


۹- تقی خاوری نویسندۀ ایرانی در کتاب «مردم هزاره و خراسان بزرگ» چنین گوید:

«اما مسئلۀ مهم قبل از دورۀ ایلخانی (مغول) است که قضیه مبهم مانده، و همین سبب شده که برخی محققین به نظریه ای واهی استناد کنند و هزاره را از اعقاب چنگیز بپندارند. حال آنکه ساختار قومی هزاره را ششصد و به روایتی هفت صد طایفه شکل میدهد. و این همه طوایف متنوع غیر ممکن است که نشأت گرفته از یک سلسلۀ قومی یعنی مغول باشد.[۲۷] بدون تردید هزاره ها از دیرباز ساکن افغانستان بوده اند. این را اگر چیز دیگری به اثبات نرساند، دست کم زبان هزاره خود گواهی بر این پیشینۀ تأریخی است.[۲۸]


۱۰- پروفسور شاه علی اکبر شهرستانی محقق هموطن نیز هزاره ها و سرزمین غرجستان را باستانی و تأریخی میداند.[۲۹]


۱۱- آریانپور بامیانی نوشته است:

«وقتی متوجه قوم هزاره میشویم . به زبان و آداب و رسوم و مشخصات آنان و بسیاری از عناوین قومی باستانی و قرون وسطائی که اکنون بر طوایف هزاره کاربرد دارند و همچنین وقتی به فریاد هزاره ها از زیر شلاق و خنجر آبدار محمود غزنوی و غُزان[۳۰] و ترکان و سلجوقیان و رویاروئی مغولان و کله منارهای تیموریان و کشمکشهای صفویان و بابریان و نادر قلی افشار و جلادهای امیر عبدالرحمن گوش فرا می دهیم ، میبینیم که خراسانیان پر آوازه همین هزارههای مغلوب و محروم از همۀ پدیده ها و دستآوردها میباشند.» [۳۱] «قوم هزاره از نژاد سامی و در افغانستان کنونی ساکنین بومی و اصلی این سرزمین بوده و میباشند و خاستگاه آریانی دارند. (البته اشتباه نشود آرین مصطلح مراد نیست) و در تشکل جامعۀ هزاره و شکل گیری کنونی شان اقوام دراویدی- که نیز خاستگاه سامی دارند- و مغول و ترک و اندکی از تاجکان سهم دارند، نه آن طوریکه گمان کرده اند تمام هزاره مغولی باشند و در قرن ۱۵ تقویم مشترک در این سرزمین وارد شده باشند... اکثر نامهای قبیلوی هزاره ها سابقۀ باستانی دارند و لهجههای محلی زبان هزاره گی اصل و منشأ زبان دری میباشد که ریشۀ خانوادۀ زبان سامی در آن است.» [۳۲]


۱۲- تیمور خانوف استاد دانشگاه تاجکستان و نویسندۀ تأریخ ملی هزاره میگوید:

« اما رشید الدین و حافظ ابرو و جوزجانی[در طبقات ناصری] ثابت میسازند که : «نه خود چنگیز و نه هیچ یک از فرماندهان عسکری اش فرمان اسکان را در مناطق فعلی هزاره جات صادر نکرده بودند، لذا منشأ تشکل هزاره ها قسماً به حملات چنگیز خان ارتباط نمیگیرد، طوریکه آن رابطه به نوبت خود با تکامل سایر ملیتهای ساکن افغانستان نیز مربوط میشود. بنابراین هیچگونه دلایل موثقی وجود ندارد که هزاره ها باقی مانده گان عساکر چنگیز باشند.» [۳۳]