138

سجع در نثر بیدل

از کتاب: فیض قدس

چنانکه بیشتر گفتیم در روزگاری که بیدل بنگارش چار عنصر مشغول بود سجع در نشر جمال نگارش شمرده میشد و سرمایۀ نویسندگی و هنر نمائی بود در بلاد فارس و هندوستان ظهیرای تفرشی ظهوری و نعمت خان عالی وامثالهم رسایل خود را در این شیوه نگارش در آورد اند ، و تکلفهای فراوان ، کرده اند در نثر بیدل هر دو نوع سجع متوازی و مطرف موجود است .


نمونه سجع متوازی


شعلۀ آواز بلبل برسائی های دعوی پردازش افسرده بال روز نخستست شوخیهای رنگ گل با کیفیتی شکستگیش در نسبت ناتوانی درست صاف خمکدۀ خاکست به بلندیهای نشه رسیده و یا درد مینای جرعه و هوای ته نشینی کشیده .

معنی کرم در جمیع احوال بسرور طبایع کوشید است و در همه اوقات بر مبنای دل های جوشیدن امداد نابینایان بدستگیری عصای و اعانت گمگشتگان به تحریک درائی .


نمونه از سجع مطرف


فیض ازل شامل دریا دلانی که رشحۀ کرم چون ابر از صفحۀ جبین شان پیداست وجوهر ایثار چون موج از شکن آستین شان هویدا هر طرف چشم می گشانی با خواب بهار مقابل است و هر قدر نفس میکشی بوی گل به دماغ حایل .

در همان ایام شهباز اوج به پرواز بی نشانی رسیده بود و تذر و گلشن نقدس به فضای بیرنگی خرامیده .

این سجع ها گاهی در جملات کوتا و گاهی در جملات طولانی آورده شده ، مثال جمله های کوتاه در کمال ایجاز گوا هست لفظی نه جوشید که معنی نبود و معنی ای گل نگرد که لفظ نبود .

اگر چشمی گشوده ای بحیرانی باید ساختن و اگر شعوری اندیشیدۀ به بی شعوری پرداختن حامل مشعله سیاهی ، و مآل سخن تباهی سخن بموقع خموشیست و خامشی بی محل هرزه خروشی پس جز بقدر ضرورت نباید گفتن و گوهر زیاده به احتیاج نماید سفتن مثال فقوات دراز :

مطلع صبح در نسخه شام نگاهیست در مردمک دیده متمکن و سواد شام در بیاض سحر جوهری در حیرت آینه متضمن شبستان طرۀ سنبل در سلسله پیچ و تاب راهی وا می نماید که جاده پیمای نزاکتش بی دلیل مشبع مینا از خیال تا زان کوچه محال است و اوراق نسخه گل در غبار رنگ خطی نشان میدهد که روشن که روشن سواد لطائف عینک جام از سبق فهمان علم و هم وخیال شه پرستان خرابات هوش را به کیفیت جنون وا نرسیدن سخت بی خبریست و شعله فطرتان دیرستان تمیز را در سائی دود سودانه پیچیدن کمال کوته نظری . که پایه این فقرات طولانی از ان جمله های کوتاه و ملیح ببدل نازلتر می باشد و استاد بزرگوار فقط برای حفظ سجع و توازن فقرات این کار را نمود . جملات ببدل اکثر دو تائی است و کمتر اتفاق افتاده که سه جمله یا چهار جمله بی درنگ در یک نوع اسجاع شده باشد .


اما گاهی چهار جمله چنان ایراد شده که جمله اول با جمله سوم و جمله دوم با جمله چهارم یک سجع دارد .

چنانچه در جملات ذیل

ای بدبختان کدام کورى خاک در دیده شما انباشت که با محبوبان سرادق رضا بی ادبی کردید و چه کفران قساوت در دلهای شما گماشت که با مقبولان جناب تسلیم آئین بی با کی بجا آوردید "به قوت عصا کشان ناله سپند وار از جای بر میخاستیم و همان در خاک می نشستم به جهد عجز پیمایان گریه قدم اشکی بر می داشتم همچنان بر زمین نقش می بسم" تا سامعه در اقبال نگشاید راه بیابان ها مسدود است تا با صره سوادجاده روشن ننماید جرائت جولان ها مفقود.

با حفظ سجع و الزام این همه توازن باز هم استاد بزرگ مهارتی به کار برده که ترتیب جمله ها هم نخورده و حتى الامکان هر کلمه بمرتبه خودش جا داده شده و اگر گاهی ترتیب جمله بر هم خورده آنجا غالباً نظری بر معنی داشته و از تقدیم و تاخیر استفاده نموده است چنانچه در این جمله برای و از نه تحقیق و توفیق مسند بر مسندالیه مقدم شده : طبایع را تقلید اوضاع یکدیگرر هرن تحقیق است و تبعیت عادات و رسوم مانع سر منزل توفیق یا در این جمله ننگ توجه کمال است بر چهره منظور کلف نقصان جایز داشتن و شرم میلان آگاهی دامن مرغوب بخراش قصور انباشتن که باید چنین می بود بر چهره منظور جایز داشتن کلف نقصان ننگ توجه کمالست و دامن مرغوب را انباشتن بخراش قصور شرم میلان آگاهیست .

و هم ازین قبیل است که در جمله های شرطبه گاهی جزای شرط را بر فعل شرط مقدم می آرد و گاهی خبر را بر مفعول بالواسطه مقدم میگرداند چنانکه درین جملات بیخودان محفل فنا غافلند از اندیشه فخری که خلق مجهول به نیکی شان بستایند و مقیمان گوشه فنا آزادند از تو هم ننگی که هرزه درایان بعرض بدی شان غلو نمایند که باید چنین می بود بیخودان محفل فنا از اندیشۀ فخرى فارغند و یا مقیمان گوشه فنا از تو هم ننگی آزادند حذف رابطه و فعل آن نیز در نثر بیدل فراوان دیده میشود و این کار هم بیشتر برای

بوده است .

گاهی رابطه از جمله های دوم حذف شده و در جمله اول دیده میشود مثلا در این جمله معنی کرم در جمیع احوال بسرور طبایع کوشیدن است و در همه اوقات برضای دلها جوشیدن بینوایان را به درهم و دینار نواختن و بیماران را به عیادت و مداوا خورسند ساختن که در آخر این جمله ها بغیر از جمله اول کلمه رابطه موجبه (است) حذف شده و مانند این جمله که کلمه (بود) ازان حذف گردیده مجلس جشنی پرداخته بود و طرح بساط عشرتی انداخته گاهی کلمه رابطه از جمله اول و دوم حذفشده چنانچه در این جمله نفس پردازی مطربان با روانی طبع موج دمساز نوای یکرنگی و تر زبانی مضربها با لطافت صدای آب کوک زمزمه بزم آهنگی و مانند پر تو شمع ها یک فلک از نثار آفتاب فشانی و انداز چراغان صد نرگسستان چشمک پیمانه گردانی .


ترکیبات


بیدل ترکیبات تازه دارد که همه مخصوص خود اوست مانند برگ گل آستین شوخ ، روشن سواد لطایف عشرت خرام شتاب نشناسی ، ابد قیاسی ، طپش آهنگی ، تحقیق نوا ، خاموشی سرمایگان ، سلامت آثاری، نیستی آهنگان ، عافیت کناری ، مژده ایما 

کلماتی که افاده کثرت و ظرفیت می کند

بیدل در ین مورد نیز اصطلاحات خاص دارد مانند صد خمستان نشه - هزار بهار آغوش – صد چمن نازان صد نرگستان چشمک .

هر چه درین مورد نگاشتیم بر اساس مقایسۀ نثر بیدل با کسانی بود که در این شیوه سخن رانده و به این اسلوب تالیفی داشته اند و میتوان گفت در نظر بعضی که نثر ساده را بر نثر فنی ترجیح میدهند و از اسهاب می گریزند نثر چهار عنصر با وصف زیبائی ها و خرده کاری ها و هنر نمایی هایی که دران به کار رفته از تکلف خالی نیست مخصوصا تعبیر یا تکرار یک مطلب بعبارات مختلف با آنکه خود هنری مستقل و دشوار است ادراک مطلب را بر خواننده دشوار میگرداند و ملال بار می آورد بحکم آنکه ادبیات تابع محبط است این شیوه هم چنانچه نگارش آن استادی و مهارت و ذوق و تتبع می خواهد

روزگاری هم مایه مباهات نویسنده شمرده میشد . ولی بهر حال نثر بیدل نتوانست بپایۀ منظومات او برسد و آن مقامی را که منظومات وی در طی این سه قرن در میان دری زبانان از بخارا تا دهلی حاصل کرد. احراز کند.

و با این شیوه مانند شیوه نگارش خواجه عبدالله انصاری و سعدی و غزالی در هر روز گار نزد هر کس زیبا و دلکش شمرده شود .