37

کتیبه بیستون، کتیبه اسفندیار کیانی

از کتاب: گرآورده های مهم

محققان و لغتنامه‌نویسان معاصر ایرانی غالبا کتیبه‌های بیستون را مربوط به داریوش اول هخامنشی شمرده و نوشته اند: کوه بیستون در حدود چهل کیلومتری شرق شهر کرمانشاه در کنار جاده همدان واقع است که در آن سنگنوشته‌ای به خط میخی به زبان فارسی باستان، بابلی و ایلامی از داریوش اول است... داریوش شرح پیروزی هایش در سالهای 522- 521 ق.م را در سنگنوشته ای به سه زبان فارسی باستان، بابلی و ایلامی در دل این کوه به یادگار گذارده است، تا در معرض دید کاروانیانی که از این گذرگاه عبور می کرده اند، قرار گیرد...

بیستون از دوران باستان ناحیه بابل و منطقه هگمتانه را به یگدیگر مربوط می‌ساخت و در رشته کوه های زاگرُس واقع است که در عهد باستان دروازه زاگرُس نامیده می‌شد... دیودُروس سیسیلی این محل را کوه بَغِستان یا جایگه خدایان نامیده و نقش برجسته سنگی و کتیبه‌ها را به سمیرامیس ملکه آشور نسبت داده است.  [1]


حجاریها داریوش را در حالی نشان میدهد که ایستاده و دست راست را به تقدیس اهورامزدا بلند کرده و پای چپ را بر سینه بردیای دروغین (گؤمات) نهاده است. در بالای سر داریوش فروهر در حال پرواز است و پشت سرش دو نفر ایستاده و در مقابلش نه تن دیگر به صورت دست بسته کنده‌کاری شده است. [2]


سوال مهم در این‌جا این است که ببینیم این داریوش کیست؟


یکی از نکات مهم در کتیبه این است که: داریوش خود را پسر ویشتاسب یا گشتاسب خوانده است. بنا بر این هم شناخت علمی و دقیق داریوش بسیار مهم است و هم شناخت پدرش گشتاسب. آیا این گشتاسب همان گشتاسبی است که زردشت بارها در اَوِستا از او به عنوان حامی و دوست خود یاد می‌کند یا کسی دیگر؟


آقایان دکتر پورداود و دکتر معین به طور ضد و نقیض تلاش کرده‌اند که هخامنشیان و کیانیان را دو سلسله جداگانه مطرح کنند و یا اینکه دو گشتاسب معرفی کنند؛ یکی گشتاسب هخامنشی پدر داریوش که در کتیبه از او یاد شده، و دیگری گشتاسب پدر اسفندیار و معاصر زردشت، که زردشت بارها در اَوِستا از او به عنوان دوست و حامی خود و به نام شاهنشاه دلیر یاد کرده است.


آنان نظرات و سخنان گنگ و متضاد خاورشناسان غربی در این باره را چنین مطرح کرده‌اند: « زردُشت در اَوِستا طوری از ویشتاسپه سخن میراند که گویا وی زنده است؛ نه چنانکه از شاه افسانه‌ای گفتگو کند. برخی تصور کرده‌اند که گشتاسب همان ویشتاسپه پدر داریوش است. از این رو هرتل Hertel دانشمند آلمانی از گاتها استشهاد کرده گوید: زردُشت در چند قطعه از گاتها، از ویشتاسپه پدر داریوش درخواست می‌کند که دست گماتای مُغ[3] را از تاج و تخت شاهی ایران کوتاه کند و دوباره سلطنت را در خاندان هخامنشی (کیانی) برقرار سازد؛ [4] لیکن هرتسفلد در کتاب « زردُشت و جهان او» گشتاسب معاصر زردُشت را همان ویشتاسپه اوستا و والی پارت و پدر داریوش اول میداند... [5] اما چرا داریوش در کتیبه بیستون که به یادگار پیروزیهای خود بجا گذاشته، نامی از زردُشت نمی‌برد؟ این نکته‌ای است که منتقدان فرضیه های هرتسفلد بر او انتقاد کرده اند. اما هرتسفلد پاسخ میدهد که این امر به دستور خود زردُشت انجام گرفته است؛ زیرا وی می‎خواسته در تاریکی و گمنامی کار کند؛ ولی باید دانست که در اینجا ما با دو شخصیت روبرو هستیم که در آثار خود پیوسته از حقیقت دم میزند و راستی را وظیفه عمده بشر میداند و دروغ و دروغگو و حیله گر را محکوم میکند». [6]


دکتر پورداود سرانجام نظر هرتسفلد را رد کرده و می‌نویسد: «گشتاسب حامي زردُشت ، مربوط به پدر داريوش نيست. زیرا یک) در کتیبه بَغِستان، گشتاسب پدر داريوش عنوان پادشاهي ندارد، تنها خَشْتَرپاوْن (والی) دو ايالت پارت و گرگان است. در صورتيكه زردُشت به گشتاسب حامي خود ، عنوان شاهي مي‌دهد و سنت [زردشتیان] مركز و پايتخت اين شاه را در باختر (بلخ) ذكر مي‌كند.


دو) داريوش در کتیبه بَغِستان مكرراً اسامي آباء و اجداد خود را اين‌طور مي‌گويد: داريوش پسر ويشتاسب پسر ارشام پسر اَرْيارامَنَ Ariaramana پسر چيش‌پيش cis pis پسر هخامنش؛ اما سلسلة كيانيان كه به قول سنت، در باختر سلطنت داشت، در اوستا و كتب پهلوي و تاریخ حمزه اصفهاني و آثارالباقيه بيروني و شاهنامه و غيره اين‌طور آمده است:


كي‌قباد، كيكاوس، كيخسرو، كي‌لهراسب، كي‌گشتاسب. يعني كه در كتيبه بغستان «ويشتاسب پسر ارشام» خوانده شده و در سنت، ويشتاسب حامي زردُشت پسر «اَورْوَتْ اَسْپَ» Aurvat-Aspa (لهراسب) معرفی شده است. يشت نوزدهم موسوم به زامياد كه از قديمترين يشت‌ها شمرده می‌شود، مفصلاً از سلسله كيانيان و فَر کیانی سخن می‌گوید. از مطالعة يشت مذكور به خوبي معلوم می‎شود كه حامي زردُشت ابداً مربوط به پدر داريوش نيست».[7]


این بود تلاشهای آقایان دکتر پورداود و دکتر معین برای ساختن دو گشتاسب. اما در سراسر اَوِستا و متون پهلوی و منابع دورة اسلامی و فرهنگها و لغتنامه‌ها و شاهنامه‌ها و دیوان‌های شاعران فارسی تا دورة پهلوی، همانطوری که نام هخامنش وجود ندارد، بغیر از وشتاسب یا گشتاسب پدر اسفندیار کیانی بلخی، هیچ کس دیگری به نام گشتاسب پدر داریوش هخامنشی وجود ندارد و صاحب فرهنگ گنج دانش نیز نوشته است: «وشتاسب کسی است که به گشتاسب پدر اسفندیار مشهور بوده و نامی دیگر شبیه این نام در فرهنگها یافت نمی‌شود». [8]


در بخشهای مختلف اَوِستا از گشتاسِب پسر لهراسِب کیانی و سرزمین وی یاد شده است. منجمله در فصل46 بند 14 گات‌ها آمده است: «اي زردُشت! كيست دوست درست كار تو، كه هواخواه راستي است؟ اين شخص همانا گشتاسِب كياني شاهنشاه دلير است».


در بندهاي 104 و 105 و 112 آبان يشت آمده است: «او را زردُشت پاك در آرياويج در كنار ونگوهي دایيتيا (دریای بلخ) با زبان خِرد، با پندار و گفتار و كردار نيك ستایش کرد كه من كي‌گشتاسِب دلير پسر لهراسِب را همواره وادار کنم كه مطابق دين بينديشد،  مطابق دين سخن گويد، مطابق دين رفتار كند.[9] از براي او كي گشتاسب بلند همت، روبروي آب فَرَزدان[10] قرباني كرد كه من به ارجاسب ظفر يابم».[11]


خلاصه: اگر در نوشته‌های هخامنش‎سازان دقت شود، از سر تا پا لرزان و متضاد دیده می‎شود. احتمالا این گونه نوشته‌ها و نظرات، پس از خواندن کتیبة میخی بیستون توسط راولین‌سُن انگلیسی در دنیا مطرح شده است و پیش از آن نبوده است.


دایرت المعارف بزرگ فارسی گوید: راولین سُن به عنوان فرستاده نظامی بریتانیا نخستین بار در طول اقامت خود به کرمانشاه، میان سالهای 1835 تا 1837 م از این کتیبه دیدن کرد. او سر انجام در 1267 ق/ 1858 م، به خواندن متن فارسی باستان آن موفق شد. [12]


نگارنده به این باور است که نام هخامنش و داریوش هخامنشی پس از خواندن کتیبه بیستون توسط راولین‌سُن در دنیا مطرح شده است و پیش از آن مردم دنیا از چیزی به نام خاندان هخامنش آگاهی نداشته اند. هم چنین تا جایی که نگارنده میداند، نخستین کتاب خارجی که از هخامنش یاد کرده، تاریخ منسوب به هرودوت است. تاریخ هرودوت را نیز نخستین بار راولین‌سُن انگلیسی با درج مقدمه‌ای چاپ و نشر کرده است.


محققان بی‌طرف مانند پرفسور عبدالرزاق کانپوری، کتیبة بیستون را کتیبة کیانی دانسته و نوشته است: «ابوالحسن مسعودی (ق چهارم) و فردوسی (ق پنجم)  بر این باور‎اند که نام خاندان هخامنشی در اصل کیانی بوده، و در زبان یونانی آن را «ای. کی. می. نی. آن» تلفظ می‌کردند... به گفته مورخین ایرانی و عرب، کیانیان مدت 570 یا 718 سال، سلطنت داشتند، و کارنامه های آنها تا به امروز در سنگ نبشته های کوه بیستون و نقش رستم موجود است». [13]


این بود مطالبی در بارة کتیبة بیستون و پادشاهی که این کتیبه به دستور او کنده‌کاری شده است. اما در بارة نگار‌برجستة دارای اول یا داریوش (به قول یونانیان) در کتیبة بیستون باید گفت که: محمد تقی خان حکیم صاحب فرهنگ گنج دانش، بر خلاف راولین‌سُن، نقش پادشاهی را که در کتیبة بیستون حک شده است، نقش داریوش هخامنشی نمیداند، بلکه آن را متعلق به شاهان کیانی و دارای اول میداند. دارای اول و دوم در همه منابع دوره اسلامی از شاهان کیانی شمرده شده‌اند. هم چنین ایشان نقشی را که در بالای این کتیبه حک شده است، نقش اهورامزدای دوره زردشتی نمیداند و آن را تصویر فروهر یا رب‌النوع باستانی مردم عجم پیش از دورة زردشتی میداند.


وی نگاشته است: «در بالای این صفحه صورتی خیالی ساخته‌اند که حلقه‌ای به کمر دارد و از آن حلقه بال‌های بسیار بلند کشیده شده و رب‌النوع به نظر میرسد، و گویا این پادشاه که در این لوح رسم شده، داریوش یعنی دارای اول پادشاه ایران باشد.


بعضی از مورخین یونان و ایران این داریوش را لهراسب می‌دانند. چون مذهب آتش پرستی در زمان سلطنت لهراسب و گشتاسب [کیانی] در ایران رواج داشت و از آن زمان تا ظهور اسلام، سلاطین ایران در دین آتش‌پرستی به اندازه‌ای متعصب بودند که همیشه در مسکوکات و مهرهای دولتی و در کنار تصاویر خود شان، صورت مجمره[14] آتش هم رسم می‌کردند. [اما] در الواح بیستون به هیچ صورت مجمره دیده نمی‌شود و صورت فروهر که رب النوع پیش از آتش پرستی عجم بوده، با بال و پر دیده می‌شود.


محمد تقی خان افزوده است: «خلاصه: مطلبی که به حقیقت نزدیک است اینکه، صورت پادشاهی که در بیستون کنده‌کاری شده است از سلاطین کیان پیش از لهراسب یا پسرش گشتاسب است، که مذهب آتش پرستی نداشته اند، و نمی‌توان گفت که همان داریوش یونانیان صحیح است و احتمال دارد که صورت کیخسرو باشد». [15]  


اما مانع مهم در راه اینکه کتیبة بیستون مربوط به دورة پیش از زردشتی باشد این است که: در بندهای مختلف کتیبه بیستون، داریوش خود را پسر «وشتاسپا» خوانده و پیروزی‌هایش را مرهون کمک اهورامزدا دانسته است. اهورامزدا نامی است که نخستین بار توسط زردشت در اَوِستا از آن یاد شده و از گشتاسب شاهنشاه کیانی بلخ خواسته شده که به آن ایمان بیاورد.


دکتر علی اکبر نفیسی، دارای اول و اسفندیار پور گشتاسب را نام یک پادشاه دانسته و محدوده مملکتش را طوری بیان کرده که با محدوده مملکت داریوش که در بند ششم ستون اول کتیبه بیستون مکتوب شده، تا حد زیادی مطابقت دارد. وی نگاشته است: ایران قدیم [به مرکزیت بلخ] مملکتی پهناوری بود که بسیاری از ممالک دیگر جزء آن بوده، و به بیست ایالت تقسیم می‎شد. چنانکه حدود مملکت دارای اول، یعنی اسفندیار پور گشتاسب، از این قرار بوده است: از سمت شمال، سیحون و دریای آسگون (دریای خزر[16]) و قفقاز و دریای سیاه و دریای مرمر، و از سمت مغرب بحرالجزایر یونان و دریای روم و کویر میان مصر و بیابان کبیر افریقا، و از سمت جنوب آبشارهای رود نیل نزدیک حبشه و دریای سرخ و عربستان و خلیج ایران (خلیج فارس) و دریای هند، و از سمت مشرق محدود به رود اِندوس (رود سِند) بوده است». [17] 


در بند ششم ستون اول کتیبة بیستون از زبان داریوش یا دارای اول چنین آمده است: «این‌ها ممالکی است که به فضل اورمزدا بر آنها پادشاه هستم: پارسا، اوجها، بابروش، اشرا، اربایا، مُدرایا، سپاردا، بونا که در ساحل دریا هستند، ارمنا، کاناپا، تهوکا، پارثوا، زراقا، هاروا، اوار، ازمیا، باکتهارش، سُغدا، ساکا، ثاناکوش، هارا، اوانش، ماکا. جمله بیست و سه مملکت است».[18]


از مطالب یاد شده چنین نتیجه گرفته می‌شود که:


یک) کتیبه بیستون متعلق به پادشاهان کیانی است نه هخامنشی، و هخامنشیان در زبان یونانی همان کیانیان اند.


دو) داریوش هخامنشی همان دارا کیانی است؛ زیرا همان طوری که یونانیان باختر را باکتروس یا باکتهارش و کیارش را کورش و کورس یا سیروس، و دارا را داریوس خوانده اند، هم چنین آنان کیانیان را نیز «ای. کی. می. نی. آن» و یا «هاکامانش» تلفظ کرده اند.


سه) پادشاهی که در این کتیبه نقش شده، دارای اول یا «اسفندیار» پسر گشتاسب کیانی است، که به شکرانة پیروزیهای دینی خود چنین یادگاری از خود به جا گذاشته است؛ زیرا گشتاسب کیانی پادشاه بلخ، مهم ترین حامی و پشتیبان آیین زردشت بود و بنا بر منابع دوره اسلامی، اسفندیار تنها کسی است که پس از ظهور زردشت در بلخ، به فرمان پدرش گشتاسب کیانی، آیین پارسی را در سرزمین ایران و توران و ماد و آذربایجان گسترش داد. بغیر از اسفندیار هیچ کسی دیگر برای نشر آیین پارسی چنین گسترده جنگ و کشورکشایی نکرده است.