بدل همرای من دلدار یار است
از کتاب: دیوان صوفی عشقری
، غزل
بدل همرای من دلدار یار است
زبیم مدعی بیگانه وار است
زبرتم ناز خود پر کن مخل را
که پیش چشم من مانند خار است
نمائی پایمال هر جا دلم را
ندانم از چه باعث بیوقار است
ز دامان بتان کوتاست دستم
کز استغنا همه گردون سوار است
وفا در عهد و پیمانت نداری
بسوگندت مرا کی اعتبار است
ازان روزیکه خط سر زد زلعلت
نگاهم محو سیر سبزه زار است
معطر از ورودت شد اطاقم
گمانم کاکلهایت مشکبار است
اگر لایق ببزمت عشقری نیست
فرارش کن به امرت انتظار است