120

زبان دری، زبان گورکانی ها / بابری ها و شاهان افغان در هند

از کتاب: مجموعۀ اول
12 September 2025

زبان دری بیش از هشت قرن زبان رسمی دربارها، دستگاه اداری، ادبیات و فرهنگ هند بود. هم شاهان افغان (غزنوی، غوری، لودی، سوری) و هم مغولان (بابری ها) این زبان را، زبان دولت و فرهنگ ساختند. تأثیر زبان دری هنوز هم در زبانهای هند (اردو، هندی، پنجابی) و در شعر و ادب آن محسوس است.

زبان دری نه تنها زبان ادبی و فرهنگی افغانستان بود، بلکه در هند نیز بعنوان زبان دربار، دیوان سالاری، فرهنگ و شعر برای چندین قرن رواج داشت.

 

ورود زبان دری به هند

پس از فتح نامه ها و لشکرکشیهای محمود غزنوی (۱۱ تقویم مشترک)، زبان دری که زبان دربار غزنویان بود، به هند انتقال یافت. در غزنه شاعران بزرگی چون فرخی سیستانی، عنصری و منوچهری به دری شعر میگفتند و این سنت همراه با لشکرکشیها به لاهور و پنجاب رفت.با سلطنت دهلی (غوریان و ممالیک) زبان دری رسماً وارد ادارات دیوانی و ادبی هند شد.

در دوران شاهان بابری افغان در هند، نقش زبان دری در سراسر هند باعث یک تحول بنیاد در فرهنگ هند شده بود. مغولها (بابری ها = گورکانیان) که ریشه از امیر تیمور و بابر شاه داشتند، دری را زبان رسمی و اداری دربار ساختند.

دربار مغولی در دهلی، آگرا و لاهور، پر از شاعران و نویسنده گان دری زبان بود. شخصیتهای چون امیرخسرو دهلوی، که اصلش از بلخ بود، در هند مکتب تازه ئی از شعر دری-هندی را پایه گذاشتند.

در زمان اکبرشاه (جلال الدین محمد اکبر)، جهانگیر، شاه جهان و اورنگ زیب، زبان دری زبان رسمی مکاتبات دولتی، تأریخ نویسی، و ادبیات بود. تأریخ نامه های مانند اکبرنامه (ابوالفضل علامی)، توزک جهانگیری و هزاران اثر دیگر به زبان دری نوشته شدند.

همچنان جایگاه زبان دری در فرهنگ و اجتماع هند یکی از ابعاد پیشرفته دیگر علاوه از لشکری کشیهای افغانستان، زبان دری در هند بعنوان زبان فرهنگ عالی (High Culture) شناخته میشد. و در مکتبها، خانقاه ها، و دربارها دری آموزش داده میشد. اصطلاحات حقوقی، فلسفی، علمی و اداری همه از طریق دری به زبانهای محلی هند (اردو، هندی، پنجابی، بنگالی) نفوذ کردند.


دری و پیدایش زبان اردو

زبان دری همراه با زبانهای محلی هندوستان ترکیب شد و در نتیجه یکی از بزرگترین زبانهای هند یعنی اردو شکل گرفت.

اردو اساساً زبانی است با دستور (Grammar) هندی اما کلمات و سبک شعری و ادبی آن از دری و ترکی تأثیر گرفته است.بسیاری از شاعران اردو (غالب، اقبال) در اصل به سنت شعر دری وابسته اند. سلسله مغول خود ادامه امپراتوری تیموریان از افغانستان (هرات) یا سلسله گورکانی بود. یکی از برجسته ترین سلسله های جهان اسلام که قرنهای متمادی (۱۳۷۰-۱۸۵۷ تقویم مشترک) نفوذ داشت. زبان شخصی سلسله تیموریان و سیاست دولتی زبان دری بود که در مسیر تأریخ و ادامه تجاوزات بیگانه ها (صفویها) دچار بحران و تعصب  های مذهبی شده بود.  نادیده گرفتن زبان تیموریان قبل از تأسیس امپراتوری مغول، کار زشتی خواهد بود. باید از امیر تیمور یا تیمور گورکانی، زاده خاندان سلطنتی شروع کنیم.

دری و پیدایش زبان اردو: زبان دری همراه با زبانهای محلی هندوستان ترکیب شد و در نتیجه یکی از بزرگترین زبانهای هند یعنی اردو شکل گرفت. 


ورود و گسترش زبان دری در هند

زبان دری همراه با مهاجرتها و فتوحات غزنویان و غوریان در قرن ۱۱ و ۱۲ وارد هند شد.در دوره سلطنت دهلی (سلجوقیان و مملوکیها)، زبان دری زبان رسمی دربار، اداره و فرهنگ شد.

اوج نفوذ دری در دوران گورکانیان (مغولان هند) بود، که این زبان به حیث زبان علم، شعر، فلسفه و تأریخنگاری به کار میرفت. در این دوران، دری نه تنها زبان اشراف، بلکه زبان مشترک فرهنگی و ادبی تمام شبه قاره شد.


زبان دری در تقابل با زبانهای محلی

زبان دری در شبه قاره با زبانهای پراکرِت، هندی محلی و ترکی درآمیخت. این آمیزش منجر به پیدایش یک زبان میانجی (lingua franca) میان مسلمانان و هندوها شد. کلمات اصلی زبان اردو، ریشه هندی-سانسکریتی داشتند؛ اما ساختار نحوی و کلمات درباری و علمی از دری گرفته شد.به این دلیل است که امروز حدود ۷۰٪ کلمات اردو ریشه در زبانهای دری و عربی دارند.


زبان دری در ارتقأی زبان اردو

دری نقش قالبساز داشت: یعنی دستور زبان و سبک بیان رسمی اردو از دری گرفته شد. شاعران و نویسنده گان دری زبان افغانستان چون امیر خسرو دهلوی نقش بنیادی در شکلدهی به زبان اردو داشتند. او نخستین کسی بود که هندی محلی را با دری در شعر درآمیخت.در قرنهای ۱۷ و ۱۸، اردو به زبان اصلی شعر در دربار مغول (دهلی و لکهنو) تبدیل شد، اما ادبیات و معیارهای زیبائی شناختی آن همچنان بر اساس زبان دری بود. در حوزه های شعر غزل، قصیده، مثنوی، قالبها کاملاً از دری گرفته شد و اردو در حقیقت فرزند ادبی دری گردید.(۱ و ۲)

جان ملکم (History of Persia)  John Malcom و ریچارد فرای (The Heritage of Central Asia) دری را "زبان فرهنگ مشترک هند و افغانستان" میدانند. شمس الرحمان فاروقی، محقق معاصر هندی، در کتاب Early Urdu Literary Culture and History (2001) نشان میدهد که اردو به مثابه "دریِ هندوستانی" شکل گرفت. زبان اردو محصول مستقیم آمیزش دری + هندی محلی + عربی + ترکی است. دری نه تنها به زبان اردو سبک شعری داد، بلکه هویت ادبی و درباری اردو را بنیاد گذاشت."اردو فرزند دری است، همان گونه که دری مادر فرهنگ اسلامی در شبه قاره شد."(۳)


تیمور لنگ به چه زبانی سخن  میزد؟

امیر تیمور یا تیمور لنگ، بنیانگذار امپراتوری تیموری (۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ تقویم مشترک) و زاده خاندان تیمور (سلسله تیموری یا گورکانی).

امیر تیمور در واقع شخصاً به سه زبان مختلف صحبت میکرد: چغتای (ترکی)، دری (زبان خراسان – افغانستان باستان) و مغولی (مغول). زبان چغتائی زبان اصلی یا زبان مادری تیمور بود، زیرا زبان ترک - مغولهای Turko-Mongols چغتای اولاس   Chagatai Ulus بود. عربشاه یکی از مؤرخین مینویسد که: « تیمور زبان عربی را نمیدانست. شواهد بیشتر آنرا میتوان در این واقعیت مشاهده کرد که گفتگوی تیمور با ابن خلدون نیاز به مترجم داشت.»

اعتقاد براین است که تیمور بیسواد بوده است، بنابراین ما هیچ اثر ادبی نوشته از خود تیمور نداریم. کتاب ملفوظات تیموری  Malfuzat-i-Timuri  یا تذکرات تیموری Tuzakurt-i-Timuri نسخه اصلی آن به زبان Chagatai  بوده است

در واقع  (تیمور) بیسواد بود، به زبان عربی نمیخواند، نمینوشت و چیزی نمیفهمید، اما زبان دری را که زبان افغانستان باستان (خراسانیان) بود و او پایتخت را در شهر هرات و روابط خود را با سمرقند، بلخ و بخارا و کابل داشت، و زبان ترکی قدیم  (چغتائی) و زبان مغولی (مغولی) به اندازه درست میفهمید، اما زبان دری را بیشتر میدانست.


زبان امپراتوری تیموری

امپراتوری تیموری، مانند اکثر دولتهای اسلامی در قرون وسطی، از زبانهای متعددی استفاده میکرد که به هر زبان نقش خاصی در دولت و جامعه اعطا میشد. مفهومی که شاید امروز برای ما کاملاً غریب به نظر برسد.

دستگاه دولتی و جامعه اولیه تیموری همان دوگانگی را نشان میدهد که در کنفدراسیونهای کوچیها متعدد (مثلاًً سلجوقیان) در شرق جهان اسلام مشاهده کردیم. یک جناح نظامی (دیوان تواچیها) که تحت تسلط ترکان مغول بود و یک بوروکراسی یا اداره غیرنظامی (دیوان اعلاء) که تحت تسلط نفوس آنها وجود داشت. معنای این امر از نظر خط مشی زبانی این بود که زبانهای مختلف بر چشم انداز شاخه های مختلف تسلط داشتند. 

زبان دری در شاخه اداری بعنوان زبان رسمی دولت مسلط بود. این زبان بعنوان زبان رسمی محاکم، اداره، اهداف رسمی دولت (مانند دیپلماسی با سایر کشورها) و فرهنگ عالی در بین جامعه و مقامات عالیرتبه دولت عمل میکرد. فرهنگ عالی در اینجا به برجستگی آن در ادبیات (شعر)، آثار علوم و تأریخ اشاره دارد که شامل تحقیقات، اشعار، تذکره ها و متون ادبی در محور ادبیات زبان دری بود. عشایر چغتائی اولوس یا اولاس پیش از بقدرت

رسیدن تیمور در فرهنگ  اسلامی و اداره افغانستان باستان (خراسان قدیم) شکل گرفته بود.  دورۀ سلطنت تیموریان شاهد آغاز رنسانس تیموری بود که شاهد ظهور فرهنگ پر از ابهت آریائی افغانستان باستان از جمله حمایت از زبان دری بود. این امر پس از حکومت شاهرخ میرزا، زمانی که تیموریان بیش از پیش در فرهنگ تأریخ افغانستان باستان و روشهای اسلامی کاوش کردند،  صادق بودند.


زبان چغتائی

زبان Chagatai زبان نخبگان ترک-مغول Chagatai Ulus خواهد بود. این زبان بر شاخه نظامی ولایات و چشم انداز سیاسی قومی و عشایری تسلط داشت، زیرا این زبان اقوام مغول/گورکانی در منطقه بود. چغتائی همچنین بعنوان زبان سلسله تیموری عمل میکرد. یعنی زبان دری که به آن افتخار زیادی میکردند. آثار شخصی میرزا تیموری اغلب به زبان چغتائی نوشته میشد. توزک بابری بابر و شعر سلطان حسین بایقرا میرزا هردو نمونه استند. این به آن معنی است که این زبان مادری خانواده تیموری ها بوده  و همچنان  زبان چغتائی نیز در عصر تیموری بعنوان زبان ادبی (شعر و تأریخ) همزمان زبان ادبی دری بعنوان زبان دوم مطرح شد. بعنوان نمونه میتوان به آثار چغتائی امیر علیشیر نوائی وزیر دانشمند و دوره گوهر شاد بیگم  و میرزا محمد حیدر دغلت اشاره کرد.

هنر تیموری که دربار غیاث الدین بایسنقر میرزا را به تصویر میکشد. یکی از فرزندان شاهرخ میرزا که مسئول برخی از بزرگترین آثار ادبی و هنری رنسانس تیموری بود.در دورۀ تیموری ها به شاهزاده گان تیموری چندین زبان آموزش  و درس داده میشد (چغتائی، دری و عربی) بعنوان بخشی از آموزش دوران کودکی آنها. به نظر میرسد که تمامی تیموریان اولیه زبانهای چغتائی، دری و مغولی را میدانستند. به عنوان مثال گفته میشود که الغ بیگ میرزا به پنج زبان مختلف صحبت میکرد: چغتائی، دری، مغولی، عربی و برخی چینی. برادرانش بایسنقرمیرزا و ابراهیم سلطان میرزا که به زبانهای چغتائی، دری و عربی آگاهی داشتند. دانش زبان مغولی با توجه به ارتباط چنگیزیان و ارتباط نزدیک با خانواده های سنتی شرقی خود در مغولستان (خانات چغتائی شرقی) که هنوز زبان مغولی را تا قرن شانزدهم حفظ کرده بودند، منطقی بود که در محاوره باهم، مغولی نیز صحبت نمایند. ما نباید ارتباط تأریخی با مغولستان را فراموش کنیم، زیرا برلاسها در ابتدا قبیلۀ مغولی آسیای مرکزی و در زمان رهبری سوقو سچن و قاراچار برلاس بودند. با اینحال، زبان مغولی در امپراتوری تیموری هیچ جایگاه رسمی نداشت.

زبان عربی در دولت تیموری نیز جایگاه رسمی داشت. مانند بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر در آن زمان، زبان عربی بعنوان زبان دین، الهیات و مطالعات دینی از جایگاه خاصی برخوردار بود. زبان عربی نیز در مورد علوم (فلسفه، نجوم و غیره) جایگاه برازنده ئی خواهد داشت. بنظر میرسد که بخش قابل توجهی از کارهای علمی تحت رهبری الغ بیگ بعنوان مثال به زبان عربی بوده است. ابراهیم سلطان که به خوشنویسی و هنر شهرت داشت، شخصاً چند نسخه از قرآن مینوشت که نشان از تسلط او بر زبان عربی دارد.یکی از معدود نسخ قرآنی که به دست ابراهیم سلطان میرزا هنوز حفظ شده است. زیبائی خط و هنر آن حکایت از مهارت میرزا تیموری دارد.

مغولها که ادامه سلسله تیموریان از طریق بابر (یعنی بابری ها) بودند، وقتی صحبت از زبان شد، شاهد یک سری تحولات در طول قرنها بودند.


بابر شاه کابلی 

بابر خود یک میرزا تیموری بود - ترکان چغتائی که در فرهنگ افغانی (خراسانی) اسلامی غوطه ور بودند - از دوران تیموری متأخر (قرن پانزدهم). میدانیم که بابر به دو زبان صحبت میکرد: چغتائی و دری. زبان  Chagatai، همانطور که در آن زمان زبان سلسله تیموری بود، زبان اصلی او بود . این زبانی بود که بنظر میرسید با آن راحتتر بود، با توجه به اینکه خاطراتش (توزک بابری) را به این زبان نوشت. بابر زبان دری را نیز روان صحبت میکرد و مینوشت و به هردو زبان شعر سروده بود. به جرأت میتوان حدس زد که همایون با استفاده از این دو زبان در وضعیتی مشابه بابر شاه قرار داشته است. کابل مهد پرورش و تربیت اولاده بابر شاه بود که بعد زبان دری را زبان دربار شاهان افغان در هند  دانسته و تمام مناسبات اداری آنزمان به زبان دری افغانستان بود.

این احتمال وجود دارد که بابر زبان مغولی را نیز تا حدودی میدانستند. یادآور باید شد که روابط از جانب مادر خانواده او مغول بودند و مادرش شاهزاده خانم مغول خاندان چغتائی بود. بابر به زبان هندوستانی (هندی) صحبت نمیکرد. این امر از آنجا مشهود است که بابر برای ارتباط با دولت خان لودی به یک مترجم هندی نیاز داشت. زبان هندوستانی پیش درآمدی برای اردو (و هندی) امروزی است.

اندیجانی ها تا هم اکنون همه ترک اند، اهل شهر و بازار نیستند، بلکه ترکی (چغتائی) میدانند. گفتار مردم برای قلم صحیح است; از اینرو نوشته های امیرعلیشیر نوائی، اگرچه در هری (هرات) پرورش یافته و بزرگ شده است، با لهجه  آنها(ترکی لهجه یی اندیجانی) در ازبکستان کنونی یکی است.

هنر عصر مغول که ظهیرالدین محمد بابر، پادشاه تیموری کابل (1504 - 1526) تقویم مشترک و بعداً اولین امپراتور دولت مغول (1526 - 1530) را باید دانست. سلسله مغول پس از بقدرت رسیدن همایون فرزند بابرشاه در پادشاهی بابری ها در کابل شد. این تغییرات را در دوران حکومت محمد جلال الدین اکبر میبینیم. خانواده بابری عمیق تر در فرهنگ افغانی تحقیقات و روشهای داشتند که شامل پذیرش زبان دری بود که با زبان اکبر بعنوان زبان اصلی (به جای چغتائی) که توسط مغولها صحبت میشد شروع شد. جلال الدین محمد اکبر زبان چغتائی و هندی را نیز میدانست.جلال الدین محمد اکبر با توجه به بیسواد بودنش قادر به خواندن و نوشتن به هیچ یک از این زبانها نبود.

سیستم تعلیمی شاهزادگان و شاهزاده خانمهای مغول که توسط جلال الدین محمد اکبر مطرح شد شامل آموزش چندین زبان بود. زبانهای رایجی که به همه تعلیم داده میشود دری، چغتائی، عربی و هندوستانی است. 

جهانگیر به سه زبان دری، چغتائی و هندوستانی میدانست. به عنوان مثال میدانیم که جهانگیر با زبان دری راحت تر بود، زیرا او برخلاف آنچه قبلاً بابر از چغتائی استفاده میکرد، خاطرات خود (توزک جهانگیری) را به زبان دری بنویسد. با این حال، ما همچنین میدانیم که جهانگیر با توجه به اظهارات خود در خاطراتش که تسلط بر زبان سلسله قدیم از جمله زبان دری را نشانه افتخار میدانست، وی به زبان چغتائی نیز صحبت میکرد.

"چرا که من در هندوستان بزرگ شدم، اما از نحوه خواندن و نوشتن ترکی (چغتای) بی اطلاع نیستم. (۴)

عده یی معتقدند که زبان چغتائی در زمان شاه جهان از بین رفته است،او تنها چند کلمه از زبان چغتائی میدانسته است. باید اشاره کنم که عدم علاقه به زبان چغتائی در کودکی مختص شاه جهان بود. او بیشتر به زبان دری و هندوستانی علاقه داشت. نمونه نامه یی از شاه جهان به شاه شجاع (پسرش) به زبان هندوستانی داریم. اکبر و جهانگیر هردو تلاش کردند این نقص را در زبان چغتائی اصلاح کنند.( به آرشیف ملی افغانستان مراجعه کنید)

(شاه جهان) به زودی زبان دری کابلی را فرا گرفت و بر بیان آن تسلط یافت، اما علاقه چندانی به ترکی (چغتائی) نداشت. گزارش شده است که جهانگیر یک بار به رقیه بیگم از بی علاقه گی شاهزاده به زبان اجدادی شکایت کرده است. و بنظر میرسد  که جلال الدین محمد اکبر سعی در رفع این نقص داشته است. جلال الدین در سال ۱۶۰۱ ت.م.(۹۸۰ش.) او تاتار خان را منصوب کرد تا به شاه جهان ترکی بیاموزد.

شواهد ما از تعلیم و تحصیل چند زبانه مغولها را میتوان از نگاه اورنگ زیب بدست آورد. اعتقاد بر این است که اورنگ زیب به چهار زبان مختلف صحبت میکرد: زبان دری، چغتائی، هندی و عربی. زبان دری بازهم زبان دربار و امور رسمی کشور هند گزیده شده بود و زبانهای اردو و هندی بطور عامیانه در محاوره و یا بین مردم هم مروج بود و پادشاه این دو زبان را نیز میدانست. . شواهد مبنی به آگاهی و دانستن زبان چغتائی نیز  وجود دارد و زمانی که وی نامه رسمی و فرمانی را عنوانی سمن مالنکوف نماینده تزار روسیه در سال ۱۷۰۱ت.م.(۱۰۰۸ش.) میفرستد. (۵) این تنها فرمان ترکی اورنگزیب بوده و بقیه فرمانهای دولت مغولی هند به زبان دری نوشته شده است.  

زبان دری هنوز جایگاه مهمی داشت که آخرین امپراتور گورکانی بهادر شاه ظفر به زبانهای دری، هندی و عربی تحصیل کرده است. این احتمال وجود دارد که مغولها تا آخر زمان دیگر زبان چغتائی را نمیدانستند. بهادر شاه شاعری بود که به زبانهای اردو و دری شعر مینوشت و بیشتر آثارش به زبان اردو بود. بنظر میرسد که اردو در این زمان جایگزین زبان دری بعنوان زبان اصلی مغولها (و دیگر نخبگان مسلمان) شده بود.

غازیوں میں بُو رہے گی جب تلک ایمان کی

تا زمانی که بوی ایمان در دل قاضی ما باقی است

تخت لندن تک چله گی تیغ هندوستان کی

تا مدتها شمشیر هندوستان در مقابل تاج و تخت لندن چشمک خواهد زد

شعر بهادر شاه ظفر



زبان امپراتوری مغول

امپراتوری گورکانیان، بسیار شبیه به دولتهای تیموری قبلی، از زبانهای متعددی استفاده میکرد که به هر زبان نقش خاصی در دولت و جامعه اعطا میشد. با این حال، نقش دقیق هر زبان متفاوت بود .

در دوران سلطنت بابر و همایون، از جمله از نظر سیاست زبانی، تفاوت چندانی با ایالات قبلی تیموری داشت. زبان Chagatai زبان سلسله امپراتوران و همچنین زبانی بود که توسط طبقه حاکم ترکان Chagatai صحبت میشد. زبان دری در داخل افغانستان و بعداْ در هند جایگاه خاصی داشت. این زبان دربار، اداره/بوروکراسی، اهداف رسمی دولت (مانند دیپلماسی با سایر کشورها) و فرهنگ عالی بود. زبان عربی زبان امور دینی و علوم دینی بود.

بابر اردوی نظامی خود را به جنگ هدایت میکند. اشراف تورانی (ترک، مغول، ترک مغول) که عمدتاً نخبه گان حاکم را در مراحل اولیه دولت مغول تشکیل میدادند، عموماً به زبان Chagatai صحبت میکردند. در نتیجه، قوای نظامی اولیه ولایات دورۀ تیموری اولیه اغلب تحت سلطه زبان چغتائی بود.

در زمان پادشاهی و قدرت جلال الدین محمد اکبر که دورۀ  تکامل دولت بابری ها از کابل به دهلی  شمرده میشود، زبان دری که زبان محاوره و ادبیات خانواده سلطنتی بود و اکثر حکام و اراکین دولت از افغانستان با داشتن و زبان دری به دهلی رفتند تا همانند خواسته های همایون در سرزمین گرم هند بیشتر بسر ببرند و مرکز تسلط و قدرت نظامی خود را در دهلی  انتقال دادند، زبان دری در اداره و امور دولتی جایگاه اصلی خود را نگهداشت.البته کلمات و اصطلاحات چغتائی در زبان دری نیز از گذشته (دوره تسلط چنگیز و بعدا تیمور لنگ در بلخ و هرات و کابل در زبان دری مورد استفاده بوده ) و تاکنون نیز این اصطلاحات در زبان دری مروج است. 

امپراتوری تیموریان و مرکزیت آن در هرات و روابط فرهنگی – اسلامی تیموریان از هرات تا کابل و دهلی نیز  نقش اساسی بین نخبه گان مسلمان شبه قاره هند (یعنی سلطان نشین دهلی) و نیز گرایش ایدئولوژیک خود جلال الدین محمد اکبر به فرهنگ  و اصالت زبان دری و افغانستان باستان داشت. تمام خانواده ظهیر الدین محمد بابر اهل کابل بودند و به از آنجمله (حمیده بانو بیگم) همسر بابر شاه در تکوین و رشد زبان و ادبیات دری در بین فرزندان و اراکین دولت نیز  مبرهن است.  

زبان دری جایگزین زبان جغتائی بعنوان زبان اصلی دربار شد. زبان دری زبان رسمی دولت بابری ها / گورکانیان مغول بوده. در مؤسسات تعلیمی هند نیز تدریس میشد تا در تمام مؤسسات و نظام اداری سیستم حکومتداری بر اساس زبان دری ایجاد شود. لازم به ذکر است که استفاده از زبان دری که برخاسته از ارزشهای ادبی و فرهنگی هرات و کابل در افغانستان بود و سلسله خانواده های تیموری و بابری  طی زمامداریهایشان ، خدمات شایسته ئی نمودند، ماحصل این زحمات همان است که شاهان افغان تبار در تسلط سرزمین هند نیز توانستند زبان دری را زبان دربار و اداره بسازند و بعنوان زبان رسمی درج قوانین شده بود. برای مقاصد اداری از برازنده گی های قبلی سلطنت دهلی نیز بوده است. احتمالاً توسعه این سیستم از قبل هم در تسلط شاهان افغانستان در سرزمین هند موجود بود. نتیجه نهائی این سیاستهای  شاهان افغان یکی هم این بود که زبان دری به زبان واقعی دیپلماسی نخبه گان حاکم شبه قاره هند تبدیل شود. چه در داخل و چه در خارج از دولت مغول. و هم مسلمان و هم غیر مسلمان. نمونه های از دومی ها راجپوت ها، سیکها یا ماراتاها در ارتباطات دیپلماتیک خود با سایر کشورها نیز از پیوند و استفاده زبان دری بعنوان راهی برای متحد کردن امپراتوریها و تسلط سلطنتهای متنوع که از هندوکش در غرب، تا بنگال در شرق و دکن در جنوب امتداد داشت، استفاده نمایند.

زبان دری در حقیقت بعنوان زبان دربار شاهنشاهی  های افغانان در سرزمین هند میتواند تمثیل یک فرهنگ عالی را در تأریخ کشورهای منطقه  بیان نماید.  فرهنگ عالی عبارت از برجستگی آن در ادبیات (شعر)، آثار علوم و تأریخ است. دولت مغول فعالانه به دنبال جذب (با حمایت) بزرگترین شاعران، نویسنده گان دری و پشتو زبان، از افغانستان  بزرگ و باستانی بوده که پهنه قدرت شان  تا آسیای مرکزی، آذربایجان و  فارس بود. بعنوان نمونه میتوان به اکثر آثار ادبی عصر مغول نگاه کرد. بیشترین سهم به زبان/ادبیات دری در این عصر از درون امپراتوری مغول بود.

زنان در خانواده های سلطنتی بابری ها /مغولهای افغان در هند از زمان بابر شاه، اولین سلسله  قوم (ظهیرالدین محمد بابر، شخصیتهای ادیب  سخنوران ادبیات و شعر دری بودند.) یکی از قصه های  زنان  جهانگیر که آرام نام داشت را چنین نوشته اند: 

« نامش دلارام و یکی از چهار زن نکاحی جهانگیر پادشاه مغول است. در مورد زندگانی وی  اطلاعات کافی در مآخذ وجود ندارد. تنها روایتی که از وی ذکر کرده اند که روزی جهانگیر با یکی از شهزاده گان شطرنج بازی میکرد. و قرار براین گذاشتند که هرکه این بازی را ببازد یکی از زنان خود را طلاق دهد تا در نکاح طرف مقابل درآید. جهانگیر که در حال باختن بازی بود، از شهزاده رقیب خود اجازه خواست تا قبل از ختم بازی یکبار با زنان خود مشوره نماید. 

زن اول او نورجهان بیگم که مشهور به جهان است و از شعرائی بدیهه سرائی زمان خود نیز شمرده میشود، به جواب گفت:

تو پادشاه جهانی، جهان ز دست مده

که پادشاه جهان را جهان به کار آید


زن دومی جهانگیر که حیات نام داشت و نیز شاعر توانائی بود در پاسخ به درخواست شاه چنین گفت:

جهان خوشست ولیکن حیات میباید

اگر حیات نباشد جهان چه کار آید


زن سومی جهانگیر که فنا نام داشت و از شاعران بینظیر بود ، از جایش برخاسته گفت:

جهان و حیات  همه بی وفاست

فنا را طلب کن که آخر فناست


و زن چهارمی جهانگیر دلارام (آرام) نام داشت و تا آنزمان خاموش بود و ببازی شطرنج شوهرش نیز دقیق میدید و گفت:

شاها ! دو رخ بده و دلارام را مده

پیل و پیاده پیش کن از اسپ، کشت و مات

و با این مطلع شعری دلارام، جهانگیر از باختن بازی شطرنج نجات پیدا کرد. (۶)


نمونه کلام شعر در زبان دری از آرام:

به آه و ناله کردم صید خود وحشی نگاهان را

بزور عجز کردم  رام خود  این کج کلاهان را

***

محو از دل خود ساز همه نقش عدم را

منزلگه اغیار مکن فرش حرم را

سرمایۀ عقبا به کف آور که مبادا

تقدیر کند بر سر تو تیغ دو دم را

***

بنوشیدم سحرگه چون شراب ارغوانی را

گرو کردم به جام می لباس پارسائی را

شدم همدم به میخواران به خلوتخانه حیرت

شکستم ساغر و پیمانۀ زهد ریائی را

گرفتم دامن صحرا شدم هم پیشۀ مجنون

سبق آموز گشتم درس عشق بی نوائی را



آفاق جلایر بیگی هروی

آفاق جلایر بیگی هروی یکی از شاعران معروف هرات در ادبیات دری است که در عهد سلطنت سلطان حسین بایقرا یکی از شاهان با درایت سلسله تیموریان میزیست. وی دختر امیر علی جلایر است که با درویش علی برادر امیر علی شیر نوائی وزیر دانشمند تیموریان – که سمت کتابدار دربار را نیز داشت – ازدواج نمود. آفاق سالهای را همچنان در بلخ که مهد تمدن افغانستان کهن بود نیز سپری نمود، زیرا شوهرش در آن سالها در بلخ کار میکرد.

آفاق به تخلص "بیگی" و یا "بیگی هروی" در همه جا شهرت داشت و از زنان ثروتمند عهد خود نیز بشمار میرفت. وی علاقه زیادی به شعر و ادب  و شاعران و ادیبهای زمان خود داشته و برای اکثر دانشمندان و اهل ادب با پیروی از شیوه زنده گی اجتماعی گوهر شاد بیگم، معاش مقرر نموده بود و از سرمایۀ خود آنرا میپرداخت. یکی از کارهای اساسی آفاق برگزاری محافل شعر و ادب بود که غالبا ً در هرات باستانی شعرا و ادیب ها شرکت میکردند. آفاق در همۀ این محافل میبود.

روزی در مجلس شهزاده بدیع الزمان فرزند سلطان حسین بایقرا حضور داشت و در آن مجلس همه  دیگران مستی کردند و شراب نوشیدند. او که ازین حالت سخت متأثر شده بود، بیت زیر را سرود:


من اگر توبه ز میکردم، ای سرو سهی

تو خود این توبه نکردی که به من می ندهی


چند نمونه کلام آفاق جلایر هروی

آبی که فلک به لب چکاند ما را

سرگشته به بحر و بر دواند ما را

ای کاش به منزلی رساند ما را

کز هستی خود باز رهاند ما را

***

آه از آن زلفی که دارد رشته جان تاب از او

وای از آن لعلی که هردم میخورم خوناب از او

***

اشکی که سر ز گوشۀ چشمم  بیرون کند

بر روی من نشیند و دعوی خون کند

***

نتوان دید رخ ماه تو را ماه به ماه

زانکه آسان نتوان کرد به خورشید نگاه

ماخذ: ۵۳، ص: ۸۳.  (با، شماره۲، سال ۱۰،ص:۵۰-۵۱./ ت، ص: ۲۶./ ح، ص: ۵۶./  د، ص: ۱۳./ ز، ص: ۳۳۷.)



بزرگی

یکی از شعرای  دری زبان در اوائل قرن یازدهم هجری قمری، بزرگی نام دارد که در عهد جهانگیر شاه مغول (۱۰۱۴ – ۱۰۳۷ق./۹۸۴ -۱۰۰۶ش./۱۶۰۵ -۱۶۲۷ت.م.) میزیست. او در جوانی اش از سرودخوانان و رقاصه های مشهور بود که بعداً ازاین کار دست کشید و تنها به سرودن اشعار پرداخت. او در کشمیر – که یکی از ولایات آنزمان افغانستان شمرده میشد- تولد یافته و در شهرهای مختلفه زنده نموده است. چون اشعار خوبی میسرود مورد احترام و ستایش مردم همیشه قرار میگرفت

گویند: "روزی چهار تن از شعرا به دیدنش رفتند. .ولی بزرگی آنان را نپذیرفت. زمانی که از نزد خانه اش دور میشدند، عرب بچه ئی را دیدند که داخل خانه شاعر شد. آنان سخت ازاین بی لطفی او رنجیدند و رباعی زیر را برایش نوشته و فرستادند:

این شیوۀ کفر و دین به هم ساخته ئی

غم را بوجود خود عدم ساخته ئی

آثار بزرگی ز جبینت پیداست

گه با عرب و گه با عجم ساخته ئی

بزرگی به جواب آنان دوباره نوشت:

روزی که نهادیم در این دیر قدم را

گفتیم صلاح است عرب را و عجم را


بیتی از نمونه کلامش:

مو به مو در ناله ام گوئی که استاد ازل

رشتۀ جانم به جای تار در طنبور بست

مآخذ:۵۳، ص:۸۹./  با، شماره ۴، سال۱۰، ص:۵۲./ ت، ص: ۴۳./ ح، ص ۵۷. /ز، ص:۳۳۶.


جهان ملک

یکی از شعرای قرن هشتم در دوره تیموریان هرات در افغانستان، جهان ملک از خانواده  اینجوهای مغول بوده  و دختر جلال الدین مسعود شاه بن شرف الدین محمود شاه است.. این خانواده در کندهار و هرات میزیسته و  تا سال ۷۵۸ ق./۷۳۷ش./۱۳۵۸ت.م. در حوالی شیراز و اصفهان حاکمان محلی امپراتوری تیموریان  افغانستان بودند. زمانی که اختلافات بین پدر جهان ملک و کاکایش کیخسرو بروز نمود، جهان ملک ترک  شهر کرده و به بغداد مهاجرت کرد. اسناد زیادی در مورد زنده گی نامه جهان ملک وجود ندارد ولی او را از جمله شعرای شیرین زبان دری شمرده و غزلیات زیادی را بیادگار مانده است که بعنوان نمونه  چند غزل او را در اینجا ذکر مینمایم:

یار من با من وفاداری نکرد

دل ببرد از دست و دلداری نکرد

از سحاب اشک در دریای چشم

غرقه گشتم هیچ غمخواری نکرد


جالب است بدانید که در حالی که زبانهای چغتائی و عربی هنوز در امپراتوری مغول نقش داشتند، زیرا همه شاهزاده گان مغول هردو زبان را آموزش میدادند. اهمیت این زبانها بر خلاف دولتهای تیموری قبلی کاهش یافته بود. سازمان نظامی جدید دیگر به همان اندازه به ترکهای کوچ نشین قدیمی متکی نبود، بنابراین چغتائی دیگر زبان نخبگان نظامی یا خود نظامیان نبود. کاهش نفوذ این اشراف تورانی در دوران سلطنت اکبر نیز احتمالاً عاملی بوده است. به همین ترتیب، زبان عربی زمانی جایگاه برجسته ئی هم در دین و هم در علوم داشت. دولت مغول فقط از این زبان برای مقاصد مذهبی (مطالعات مذهبی/تئوکراتیک، اعمال مذهبی/مراسم و غیره)، افتخارات/عناوین، و قانونی (که با قوانین حنفی مرتبط است) استفاده میکرد. زبان دری بر چشم انداز تعلیم و علم تسلط خواهد داشت.

دربار شاهنشاهی (دربار) امپراتور مغول شاه جهان. زبان دری  زبان رسمی دربار مغول بود. همچنین بعنوان زبان اداری و زبان فرهنگ عالی عمل خواهد کرد.

یکی از برازنده گی های جدید دولت مغول، بر خلاف دولتهای قبلی تیموری، ظهور زبان هندی بود. میتوان فرض کرد که ورود نخبه گان محلی (مسلمانان هندی، راجپوتها، و بعداً نخبگان دکن) به گروه مغول در اینجا نقش داشته است. زبان هندی، درحالیکه به همه شاهزاده گان مغول آموزش داده میشد، هیچ جایگاه رسمی در امپراتوری مغول نداشت.  زبان اردو با الفبای عرب- دری و لهجه هندی نیز در بین زبانهای دری و زبان هندی جایگاهی خود را پیدا نمود. زبانهای هندی و اردو را بعنوان زبانی که برای ارتباط در میان نفوس محلی استفاده میشود، در نظر بگیریم. با توجه به ازدواج مغولها با شاهزاده خانمهای محلی (راجپوتها) که اغلب مادران جانشین حاکمان بودند.

اهمیت و تأثیر زبان اردو /هندی در اواسط قرن هفدهم (یعنی سلطنت شاه جهان و اورنگ زیب) در داخل دولت مغول افزایش یافت. بنظر میرسد که گسترش دولت مغول به منطقه دکن - ادغام بخش بزرگی از نخبه گان هندی - نقش داشته است. علیرغم فقدان جایگاه رسمی یا ارتقاء در قرن هفدهم، نشان میدهد زبان هندی به صورت محاوره ئی یا غیر رسمی توسط نخبه گان مسلمان امپراتوری مغول در اواخر قرن هفدهم صحبت میشد. که در طول قرنها به شدت تحت تأثیر زبان دری بوده است که بنظر میرسد به نوعی از لهجه های هندوها متمایز بوده است. لهجه های مختلف زبان هندی احتمالاً زبان بومی بسیاری از جمعیت ایالت مغول نیز بوده است.

امپراتوران مغول از اواسط قرن هجدهم، حمایت دولتی و ترویج زبان هندوستانی را آغاز کرده اند. لهجه ئِ از نخبه گان مسلمان (رختا یا اردو زبان) که به شدت تحت تأثیر زبان دری بوده و به خط دری - عربی نوشته شده است.

اولین نمونه های ما از این امر مربوط به دوران سلطنت امپراتور مغول محمد شاه رنجیلا (1719-1748) ۱۱۳۹-۱۱۶۸ش. است. این زبان که قبلاً به صورت محاوره ئی مورد استفاده قرار میگرفت، از نظر شعر، ادبیات و زبان غیررسمی دربار مورد حمایت دولت قرار گرفت. شاهدی بر این امر از زنده گی نامه (ذکر میر) میر تقی میر میبینیم که به وضوح نشان میدهد که زبان هندی در دوران کودکی او رو به افزایش بوده است، زیرا به او توصیه شده است که شعر هندی بیآموزد. به قول خودش: «بعد از مدتی با آقای به نام سعادت علی امروهی آشنا شدم که به من توصیه کرد که به زبان رختا (اردو) شعر بنویسم».

 ظهور شاعران هندوستانی در محافل دربار مغول در اوایل هجدهم مؤید این امر است. از جمله میتوان به ولی دخانی، خان ارزو و شاه مبارک اشاره کرد.

در دوره سلطنت امپراتور مغول شاه علم دوم (۱۷۶۰ – ۱۸۰۶ت.م. ) هندی شروع به جایگزینی زبان دری بعنوان زبان ادبی دربار مغول کرد. همچنین در این دوره زمانی (دهه ۱۷۷۰م.) است که ما برای اولینبار شاهد استفاده از اصطلاح "اردو" در اشاره به این شکل از زبان هندی استیم. این امر از قول میر تقی میر مشهود است که مدعی شده است: «اردو زبان هندوستان به فرمان پادشاه (امپراتور مغول) بوده و اکنون در حال افزایش است. ما شاهد ظهور چندین شاعر برجسته اردو استیم که بر حلقه ادبی مغول تسلط داشتند، در این عصر. بهترین نمونه های آن میر تقی میر و سعوده است. 

تقریباً همزمان با ظهور اشکال جدید بیان هنری در اردو، مانند قوالی، به جریان اصلی تبدیل میشود. ظهور اردو بعنوان یک "زبان مشترک" را میتوان با اظهارات آنتوان پولیر Antoine Boliare، سرباز و مسافر سوئیسی تأیید کرد که در دهه 1770 اظهار داشت: "من دانش عمیقی از زبان رایج هند دارم که انگلیسیها آنرا مور مینامند. و اردو زبان توسط بومیان آن سرزمین  شکل گرفت.

در پایتخت دهلی در عصر مغول. زبان هندوستانی زبان مردم عادی منطقه دهلی بود. همچنین بنظر میرسد که این زبان به طور غیر رسمی یا محاوره ئی توسط نخبه گان مسلمان امپراتوری مغول (از جمله خود مغولها) در اواخر قرن هفدهم صحبت میشود.

چند دهه به آخرین روزهای امپراتوری مغول در اوایل قرن نوزدهم بگذرید. ما اظهارات متعددی از گزارشهای اروپائی را که نشان میدهد زبان غالب دربار بابری های مغول (دری) بوده است. شاعران مشهور دری و اردو مانند ابراهیم زوق و میرزا غالب در دربار بهادر شاه ظفر آخرین امپراتور مغول (1837 - 1857) حضور داشتند که خود شاعران هردو زبان میدانستند.  

قانون جدید در مورد زبانها که در سال۱۸۳۷م تصویب شد. با این حال، با ظهور زبان هندوستانی/اردو، استفاده از آن بعنوان زبان روزمره - زبان غیر رسمی یا محاوره ئی - خانواده مغول و نخبه گان رو به زوال بود. پس از سال ۱۸۳۷ت.م.(۱۲۱۶ش.)، استفاده از زبان دری در دربار و ادارات دولتی هند برای مقاصد اداری یا رسمی متوقف شد. در عوض با زبانهای محلی شبه قاره هند، که اغلب به لهجه های مدرن زبان هندوستانی (اردو و هندی) میرسید، جایگزین  شد.

دربار امپراتور مغول اکبر شاه دوم (۱۸۰۶ – ۱۸۳۷ت.م). بنظر میرسد که زبان اردو تقریباً در تمام ظرفیتها تا این زمان در دولت مغول ، جایگزین زبان دری شده بود. استثنای اصلی در سمت اداری یا رسمی است.