تاملاتی درباره قوم براهوی
در منابع تاریخی و جغرافیایی قرون مختلف به وفور نام قومی به نام کوچ
(همچنان کوفج، کوفیج) و یا قفص برده شده است که در برخی از حوادث مهم تاریخی نقش حضور
پر رنگی داشته است.
کوچ ها که متحدان طبیعی بلوچ ها بودند، در سده های مختلف بارها به جنگ
با دولت های مختلف ایرانی پرداختند و مورد سرکوب قرار گرفتند؛ مثلا علی بن الحسين برای جنگ با یعقوب لیث با
قفص ها متحد شد اما شکست خورد.
بعدها یعقوب رهبر کوچ ها را دستگیر کرد و در
قلعه ای زندانی کرد و رهبر کوچ ها تا زمان مرگ در آن قلعه زندانی ماند و با مرگ او
قوم کوچ شکوه و هیبت خود را از دست داد.
در اوایل دوران ظهور آل بویه، بلوچ ها و کوچ ها با معزالدوله دیلمی جنگیدند
و یک دست معزالدوله در این جنگ قطع شد. در آن دوران رهبر کوچ ها و بلوچ ها مردی
به نام علی بن زنگی ملقب به کلویه بود وی رهبری اقوام کوچ و بلوچ را از پدر خود به
ارث برده بود و این مقام از مدت ها پیش نسل به نسل در خاندان آن ها منتقل میشد و رمز
ماندگاری این خاندان در این بود که در برابر پادشاهانی که بر کرمان چیره میشدند از
در سازش وارد میشدند و مالیات می پرداختند علی کلویه به معزالدوله هم باج پرداخت ولی
معزالدوله به تحریک یکی از یاران خود تصمیم گرفت که به اقامت گاه علی کلویه شبیخون
بزند و دارایی بسیار او را به چنگ آورد جاسوسان علی او را از این موضوع باخبر کردند
و علی کمین گاهی در مسیر درست کرد معزالدوله و سپاهش به قصد شبیخون زدن به علی به راه
افتادند و وقتی که به کمین گاه رسیدند علی و افرادش آن ها را مورد حمله ای سخت قرار
دادند و اکثر سربازان او را کشتند و یا به اسارت گرفتند و تعداد کمی از سربازان معز
الدوله توانستند فرار کنند در جریان جنگ یکی از دستان معز الدوله از آرنج قطع
شد و چند انگشت دست دیگر او هم جدا شد. پس از خاتمه جنگ علی کلویه به جستجو در میان
کشته شدگان پرداخت و معز الدوله را در حالی در میان اجساد پیدا کرد که چیزی نمانده
بود بمیرد. علی او را مداوا کرد و از وی و برادرش عماد الدوله عذر خواست و اسیران معزالدوله
را آزاد کرد. چندی بعد معزالدوله که بهبودی خود را بازیافته بود بار دیگر به جنگ علی
کلویه شتافت و در شبی که باران شدیدی میبارید بر او شبیخون زد بسیاری از سربازان علی
کلویه زخمی شدند و تعدادی هم به قتل رسیدند و علی کلویه فرار کرد.[1] بعدها
ابوعلی الیاس نخستین فرمانروای آل الیاس در کرمان قدرت را به دست گرفت و موقتا دست
سامانیان و آل بویه را از کرمان کوتاه کرد. چنین می نماید که کوچ ها و بلوچ ها
داوطلبانه تحت انقیاد وی درآمده باشند. چند دهه بعد در نتیجه تحولاتی که به ضرر آل
الیاس بود ابوعلی الیاس خلع شد، پسرش الیسع قدرت را به دست گرفت و پس از جنگ با
عضد الدوله شکست خورد و آل الیاس کرمان و توابع آن را از دست دادند. سلیمان بن الیاس
برادر الیسع با حمایت سامانی ها برای پس گرفتن کرمان از آل بویه به کرمان لشکرکشی کرد
و بلوچ ها و قفص ها هم از سلیمان حمایت کردند اما سلیمان در این جنگ شکست خورد و کشته
شد. پس از آن عضد الدوله دیلمی بارها به سرکوب قفص ها پرداخت. و در نهایت کوچ ها
شکست خود را پذیرفته و تسلیم شدند و عضد الدوله قبایل کوچ را به مناطق مختلف تبعید
کرد.
قبایل هفت گانه کوچ با هم متحد نبودند؛ همه ساله رهبران قبائل پول
مالیات را جمع میکردند و آن را به نماینده دولت آل بویه میدادند.[2]
داستان سرکوب کوچ و بلوچ به دست سلطان محمود غزنوی مشهور است. میگویند
کاروانی حین عبور از دیر گچین مورد حمله راهزنان کوچ و بلوچ قرار گرفت. در آن
کاروانی زنی هم بود که پس از آنکه راهزنان کالای او را بردند پیش سلطان محمود رفت و
به او گفت که راهزنان در دیر گچین اموال او را گرفته اند و از سلطان خواست که یا کالای
او را از راهزنان باز ستاند یا تاوان بدهد. سلطان محمود گفت: دیر گچین کجا باشد؟ زن
پاسخ داد: ولایت چندان گیر که بدانی چه داری و به حق آن برسی و نگاه توانی داشت.
محمود شرمنده شد و تاوان زن را داد و به جنگ با کوچ و بلوچ پرداخت و در این جنگ
حدود ده هزار نفر از کوچ ها و بلوچ ها به قتل رسیدند.
بعدها ملک قاورد سلجوقی هم به نوبه خود قفص ها را به شدت سرکوب کرد و
حتی کودکان آن ها را هم به قتل رساند.
به احتمال زیاد قوم کوچ همان قوم براهوی کنونی است. نظریه پیوستگی قفص
و یا کوچ با براهوی احتمالا در سده دهم هجری شکل گرفته و اساس آن نزدیکی زبان
براهوی به بلوچی بوده است.[3] برخی
از صاحب نظران هم احتمال درست بودن این نظریه را زیاد دانسته اند؛ به طور مثال مینورسکی خاورشناس شهیر روسی می نویسد: احتمال بسیار
میرود که کوفج اصل براهویی داشته باشد.
گفته اند که براهوی، تحریف شده نام ابراهیم است؛ اما نمیتوان این
فرضیه را تائید کرد. نام دیگر این قوم براخوی است و گفته اند که براخوی ریشه در
کلمه براخم دارد و براخم لقب رهبران اساطیری قوم براهوی بوده است.
درباره قومیت براهوی ها فرضیه های مختلفی طرح شده است؛ برخی براهوی را
تیره ای از بلوچ ها معرفی کرده اند اما شواهد تاریخی و تفاوت های ظاهری و زبانی براهوی
ها و بلوچ ها، بیانگر آن است که براهوی ها بلوچ نیستند. قوم بلوچ امروزی علاوه بر
طوایف بزرگ و کوچ بلوچ، بسیاری از طوایف غیر بلوچ مانند انوشیروانی ها و کردها را
هم در بر میگیرد که هرچند بلوچ نیستند اما دیگران آن ها را در شمار بلوچ ها به
حساب می آورند.
برخی دیگر براهوی ها را لر و
تعدادی دیگر عرب معرفی کرده اند، ولی تمام این فرضیه ها بی پایه هستند. برخی از
پژوهشگران براهوی ها را جر اقوام هندی به شمار آورده اند.
نظریه دیگر که به احتمال زیاد شاید درست باشد این است که براهوی ها کرد
هستند؛ یعنی عینا همان مطلبی که درباره کوچ ها گفته شده است؛ مثلا ابن حوقل، جغرافی
دان سده سوم، کوچ ها را از نژاد کردها دانسته است، و به گفته وی کوچ ها که خودشان
را عرب می دانستند هفت طایفه بوده و هر طایفه رئیسی داشته است و این قبایل مذهب
اسماعیلیه قرمطی را پذیرفته بودند.[4] گزارش
های مشابه دیگری نیز در این باره وجود دارد.
دایره المعارف اسلامی براهوی ها را از تیره های مهاجر کرد به شمار آورده
است.
نصیرخان احمدزهی بلوچ هم می نویسد:
کردهای براخویی (براهویی) شاخه ای از کردهای تیره بودی... می باشند.
همچنان باید توجه داشت که در گذشته زبان براهوی، کردی و یا کردگالی
نامیده میشد.
برخی دیگر، براهوی ها را از بازماندگان دراویدی ها به شمار آورده اند
و براهوی ها، غربی ترین گروه های قبیله ای دراویدی معرفی شده اند. با این وجود
براهوی های کنونی را با دراویدی ها یکی دانستن اشتباه است.
ظهور پروتو دراویدی ها در هزاره چهارم پیش از میلاد بود و آن ها هند
را مورد حمله قرار دادند. به باور برخی از دانشمندان، پروتو دراویدی های چادرنشین که
در مرزهای سومر، ایلام تا آمو دریا، سیر دریا و قفقاز تردد میکردند با عبور از
گردنه های شمال باختری هند، به آن سرزمین نفوذ کردند.[5]
اطلاعات ناقصی که داریم نشان دهنده آن است که سکنه بومی هند بجای ایستادگی
در برابر دراویدی ها به جنگل های صعب العبور پناه برده بودند. پس از پروتو دراویدی
ها، هند مورد هجوم آریایی ها قرار گرفت. اولین موج مردم آریایی احتمالا ۲۰۰۰ تا
۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح وارد هندوستان شدند و پس از آنان دسته های دیگری از
آریایی ها هم به آن سرزمین سرازیر شدند و اقوام هندی را به جنوب راندند. علیرغم
تلاش فراوان اولیه آریایی ها برای خالص نگه داشتن نژاد خود، سرانجام طی قرون بعدی
فرهنگ، تمدن و خون آریایی ها و دراویدی ها در هم آمیخت.[6] در هزاره
چهارم پیش از میلاد، پروتو دراویدی ها دچار فروپاشی شدند و گویشوران زبان های دراویدی
ظهور کردند و مقارن هزاره سوم تمدن هاراپا به وسیله آن ها ایجاد شد.[7]
بر اساس فرضیه ای ساکنان شهر موهنجو دارو دراویدی ها بوده اند.[8] و بر
اساس فرضیه ای دیگر، نیاکان براهوی ها در آنجا زندگی میکردند. این شهر پیشرفته و
متمدن، که در آن دوره مرکز تمدن دره سند بود و بعدها به طرز اسرار آمیزی از بین
رفت.
یک شاخه دیگر از دراویدی ها که در همسایگی میان رودان مهارت های کشاورزی
را آموخته بودند واحدها و دره های رودباری پشته های ایران را اشغال کردند و پیشروی
آن ها تا جنوب آسیای میانه ادامه یافت.[9] به باور
برخی از پژوهشگران، دراویدی ها برای نخستین بار با دو نژاد دیگر بشر یعنی آفریقایی
ها و مغول ها در سواحل خلیج فارس روبرو شدند.[10] اساس
فرضیه دراویدی بودن براهوی ها بر دراویدی بودن زبان آن ها استوار است؛ زبان براهوی
جز زبان هایی به شمار میرود که از زبان دراویدی منشعب شده اند زیرا ضمایر و ریشه های
فعال و واژه های منفصل مانند اعداد و کلمات پر استفاده که چهارچوب و اسکلت این زبان
هستند ریشه دراویدی دارند و بر همین اساس طبق معیارها و مقیاس های زبان شناسی، زبان
براهوی جز زبان های دراویدی محسوب میشود.[11]
هرچند منشا اصلی زبان پیش دراویدی به صورت قطعی مشخص نیست اما میدانیم که در هزاره
چهارم پیش از میلاد نخستین شاخه آن منشعب شد و شاید این زبان، زبان براهوی بوده
است.[12]
هرچند این فرضیه هم ارائه شده که زبان براهویی، دراویدی نه بلکه ایلامی
است (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: تاریخ ایران. ا.آ گرانتوسکی و دیگران. انتشارات پویش.
۱۳۶۱ و یا: پیشینه ایرانیان. عبدالعظیم رضائی انتشارات در ۱۹۹۹) باید در نظر گرفت
که زبان دراویدی و زبان ایلامی به اندازه کافی به هم نزدیک بوده اند و زبان شناس آمریکایی
دی. مک آلپین در سال ۱۹۷۴ به مقایسه زبان ایلامی و زبان پروتو دراویدی پرداخت و ضمن
تثبیت نزدیکی این دو زبان، نشان داد که در دوران قدیم سرزمین هایی که این دو زبان در آن صحبت میشده اند
مشترک بوده و یا حداقل با هم تماس داشته اند.[13]
شایان ذکر است که زبان براهویی کنونی طی قرون گذشته از زبان های دیگر
هم تاثیر پذیری داشته است؛ و تخمین زده اند که ۳۵ درصد از واژگان آن فارسی، عربی
هستند و برخی دیگر از لغات آن منشا نامعلومی دارند.[14] به
گونه مثال در زبان براهوی کنونی، لغات فارسی و یا لغات غیر فارسی اما معمول در زبان
فارسی هم وجود دارد؛ مانند پیشیم (پیشین / ظهر)، کار، شام (شب) نماز، ساعت، شُکر، سلام.
نتیجه گیری من این است که براهوی ها، همان کوچ های قدیم اند و آن ها
را باید دراویدی زبانان غیر دراویدی (به احتمال زیاد کرد) دانست که به مرور زمان براهوی
های پاکستان همانند برخی تیره های اقوام دیگر در کنفدراسیون قوم بلوچ ادغام شده
اند.