افسانۀ کله منارها و مظلومنمائی جعلسازها
بحث «کله منار» در عصر زمامداری امیر عبدالرحمان خان، از موضوعات جنجالی در فهم تأریخ واقعی این کشور به شمار میآید. شماری از نویسنده گان، بدون مراجعه به اسناد معتبر، روایتهائی را نقل کرده اند که با واقعیتهای تأریخی سازگاری ندارد. یکی از این موارد، نسبت دادن ساخت کله منار از سر هزاره ها به هدایت امیر عبدالرحمان خان میباشد. در حالی که این ادعا را هیچ سند معتبر تأریخی تأیید نمیکند.
عبدالرحمان خان، از سرهای افاغنه، تاجیکان و ازبکان در جلال آباد و تالقان، چندین کله منار ساخته بود. خود او در کتاب تاج التواریخ که به قلم میرمنشی سلطان محمدخان نگاشته و در سال ۱۹۰۰م در لندن منتشر شده، این اقدام را با صراحت ثبت کرده است. وی در صفحۀ ۲۳۵ این کتاب، پیرامون ساختن کله منار از سرهای افاغنه، چنین مینویسد: «در چهار نقطۀ موسوم به درۀ حصارک، آچین، منگل و منکوخیل، چهار دفعه جنگ واقع گردید. در هر یک از این جنگها، یاغیها شکست خورده، کشته شده و زخمیهای زیاد دادند. متباقی طوایف یاغی که مانع حکومت من گردیدند، اهالی طایفۀ منکوخیل به کلی مقتول و معدودی که باقی مانده بودند به طرف تیرا فرار نمودند. حکم دادم از سرهای کسانی که در جنگ کشته شده بودند، دو منار بزرگ بسازند. یکی در جلال آباد و دیگری در محل سکونت شاه محمد که آنها را به این کار زشت واداشته بود. تا مردم، این منارهائی که از سرهای یاغیها ساخته شده را بینند و بدانند این است سزای اشخاصی که مسافرین را به قتل می رسانند». همینطور، نمونۀ دیگری از این اقدامات، به پیش از دوران امارت او بازمیگردد. هنگامی که عبدالرحمان خان فرماندار قطغن بود، حکم داد تا از سر کشته شده های قیام کننده گان تاجیک و ازبک در شهر تالقان تخار، یک کله منار ساخته شود. او در صفحۀ ۳۸ کتاب تاج التواریخ، در زمینه چنین نوشته است: «این جنگ نُه ساعت ادامه داشت. از طرف دشمن سه هزار نفر در میدان جنگ کشته شد و از طرف ما تخمیناً صد نفر کشته و چند نفر زخمیگردیدند. ششصد اسیر و پنج هزار اسپ از دشمن به دست ما افتاد. من حکم دادم مناری از سرهای مقتولین دشمن بسازند تا بقیه دشمن خائف شوند». چنین اظهاری نشان میدهد که امیر نه تنها از اعمال خشونت بار خود هراسی نداشت، بلکه آن را بخشی از سیاست حکومتی اش برای خلق وحشت و ترساندن مخالفان خویش میدانست.
آنچه این روایتها را برجسته و واقعیت نشان میدهد، سبک شخصیتی عبدالرحمان خان است. او فردی بود که هرگز از ثبت اقداماتش، حتا اگر خشن و بی رحمانه به نظر میرسید، هراسی نداشت. به باور وی، حکومت داری با صداقت و قاطعیت همراه میباشد. امیر، تمام عملکردهای خویش را به نفع کشور و دولت افغانستان میدانست. به همین دلیل از اظهار نظر در مواردی که انجام می داد، ابا نمی ورزید. زمانی که او از ساختن کله منار در جلال آباد و تالقان با افتخار یاد میکند، چرا از هزاره ها در مناطق مرکزی یاد نمینماید؟ مگر او از سازمانهای حقوق بشری در آینده می ترسید؟ البته که نه. این واقعیت است که عبدالرحمان خان، یک زمآمدار ظالم و خشن بود، ولی هیچ قومی را به سبب قومیت و مذهبش، مورد ظلم قرار نمی داد. برای امیر، دشمن کسی بود که در برابر حکومتش قرار می گرفت و از فرمانش سرپیچی می نمود. این فرد از هر قومی که می بود، از سوی امیر، شدیداً سرکوب میشد. به عنوان نمونه و نقل قول از کتابِ «در دربار امیر»، نوشتۀ جان الفرد گری، پزشک بریتانیائی در کاخ سلطنتی کابل؛ عبدالرحمان خان بازمانده گان خانوادۀ اسحاق خان، پسر کاکای خویش را که در بلخ علیه او شوریده بود، با شدیدترین نوع، شکنجه کرد و تعداد زیادی از آنان را به هلاکت رساند. نام برده به هیچ مخالف خود رحم نمیکرد. میرهای هزاره در برابر حکومت او به نسبت نپرداختن مالیات، قیام کردند، وی نیز با آنان جنگید و همه را شکست داد. نظر به روایتهای دست اول تأریخی، امیر نسبت به هزاره ها، قبایل افاغنه را بیشتر به خاک وخون کشانده است. همین گونه، خیزشهای تاجیکان در نجراب، پنجشیر، کوهستان، بدخشان و غیره جاها را نیز ظالمانه سرکوب نمود. توماس جفرسون بارفیلد، افغانستان شناس آمریکائی در کتابِ «تأریخ فرهنگی- سیاسی افغانستان» نوشته است که عبدالرحمان خان در طی بیست و یک سال حاکمیتش، بیشتر از چهل شورش کوچک و بزرگ را در سراسر کشور خاموش نمود. در این میان، خود امیر، جنگ در برابر محمدایوب خان در قندهار و هرات، جنگ علیه محمداسحاق خان در شمال، جنگ با غلجائیها در مشرقی و جنگ در مقابل هزاره جات را بزرگ ترین جنگهای دوران خود می خواند.
به هرحال، ویژه گی منحصر به فرد امیر سبب شده است که بسیاری از واقعیات دوران او به روشنی در اسناد مکتوب باقی بماند. با این وجود، در عصر کنونی، برخی از نویسنده گان و جریانهای سیاسی کوشیدند تا این روایتها را تغییر دهند. آنها بدون ارائۀ سند معتبر، ساخت کله منارها را به کشتار هزاره ها نسبت دادند و از آن به عنوان نشانه ای از مظلومیت تأریخی بهره برداری کردند. نمونۀ روشن این رویکرد را میتوان در نوشته های محمدعیسی غرجستانی، غلام سخی ارزگانی، دای فولادی، محمدعوض نبی زاده وهمفکران شان دید که افسانه ای کله منارهای هزاره را به حافظۀ عمومی وارد کردند. حتا، نبی زاده در مقالۀ تحت عنوان «قتل عام مردم هزاره و معضلۀ کوچیها در این ساحه»، نوشته است که امیر عبدالرحمان خان ۶۲ درصد هزاره ها را کشته و در جنگ هزاره جات، از سرهای کشته شده گان، کله منار ساخته است. او متن نوشتۀ تاج التواریخ در صفحه ۳۸ را که در مورد کله منار تالقان بیان شده، به نام هزاره جات درج نموده است. بحث ۶۲ درصد کشتن هزاره ها به فرمان امیر عبدالرحمان خان نیز خیال بافی جعل سازها بوده که در صدد دشمن سازی میان قبایل افغان و طوایف هزاره استند. پرسش این است که افغانستان تاکنون سرشماری دقیق نشده است، چطور میتوان باور کرد که ۱۴۰ سال پیش از امروز، چنین آماری وجود داشته باشد؟
هم چنان، بعضی از نویسنده گان جعل ساز با استدلال از کتاب سراج التواریخ، نوشتۀ فیض محمد کاتب، به تعبیر و تفسیر روایتهای این چنینی پرداخته اند، ولی من نسخه های چاپ شده ای سالهای ۱۹۱۲، ۱۹۱۴، ۱۹۹۱، ۱۹۹۳ و ۱۹۹۵م را مرور نمودم، واژه های کلیدی و پُر مفهوم آن تغییر و تبدیل شده است. این امر، بیانگر دست کاری در متون دست اول تأریخی نیز میباشد. همین گونه، این جعل سازان برای هویت سازی قومی، تعدادی از شخصیتهای تأریخی و فرهنگی اقوام دیگر را نیز به خود نسبت داده و تأریخ سازی می نمایند. اضافه از این مسائل، عده ای از جعل سازان هم چون حفیظ الله شریعتی، از اقوام و محلات گرفته تا آلات موسیقی، صنایع دستی، خوراک و پوشاک و میراثهای فرهنگی اقوام دیگر را در نوشته های خویش، به نام هزاره گی ثبت مینماید. اما حقیقت این است که بخش زیادی از داشته های فرهنگی در این سرزمین، مشترک بوده و نباید به قوم خاصی تعلق داده شود. چنین تحریفها، اگرچه در کوتاه مدت میتواند احساسات بخشی از جامعه را تحریک نماید، اما در بلندمدت اعتماد عمومی به تأریخ نگاری را خدشه دار می سازد.
از زاویه ای دیگر، موضوع کله منارها نشان میدهد که تأریخ افغانستان همواره در معرض بازنویسیهای سیاسی قرار داشته است. گروه های مختلف، بسته به منافع و دیدگاه های خود، روایتهای خاصی را برجسته کرده اند. همین امر سبب شده که مرز میان واقعیت تأریخی و افسانۀ سیاسی در بسیاری از موارد تفکیک نگردد. بنابراین، وظیفۀ اصلی پژوهشگران تأریخ این است که با رجوع به اسناد معتبر، روایتهای ساخته گی را کنار بزنند و واقعیتها را از پشت غبار تبلیغات و مظلوم نمائی آشکار سازند. کله منارها، به عنوان یکی از خشونت بارترین نمادهای حکومت عبدالرحمان خان، واقعیتی انکارناپذیر است. اما تحریف آن برای اهداف سیاسی و قومی نیز نادرست و خطرناک میباشد. زیرا تأریخ تحریف شده میتواند نسلهای بعدی را با تصویر غلط از گذشته مواجه سازد و شکافهای اجتماعی را عمیق تر نماید.