وفات مولینا

از کتاب: گلدسته عشق ، مثنوی

پنجم ماه در جماد آخر

بود نقلان آن شه فاخر

سال هفتادو دو بده بعدد

ششصد از عهد حجرت احمد

چشمی زخمی چنان رسید آندم

گشت نالان فلک در آن ما تم

مردم شهر از صغیر و کبیر

همه اندر فغان و آه نفیر

دیهیان هم از رومی واتراک

کرده از در داو گریبان چاک

بجنازه همه شده حاضر

از سر مهر و عشق نزپی بر

اهل هر نزهتی برو صادق

قوم هر ملتی بد و عاشق

کرده او را مسیحیان معبود

دیده او را جهود خوب چو مرد

عیسوی گفته اوست عیسی ما

موسوی گفته اوست موسی ما

مومنش خوانده نور وسر رسول

گفته است او عظیم بحر نغول

همه کرده زغم گریبان چاک

همه از سوز کرده بر سرخاک

همچنان این کشید تا چهل روز

هیچ ساکن شد دمی نف و سوز

بعد چهل روز سوی خانه شدند

همه مشغول این فسانه شدند

روز و شب بود گفت شان همه این

که شد آن گنج زیر خاک دفین

سلطان ولد



در مناقب حضرت مولینا

ای ذانت افتخار همه خلق کاینات

قول تو هست حجت و برهان معجزات

روح القدس زعزت صدر جلالتت

گردد بگرد قطب کمال تو چون بنات

از غیرت لطافت حسن کلام تو

در غرق خجلتست همه چشمۀ حیات

اى جامع مکارم اخلاق احمدى

وى کاشف حقایق آیات بینات