تخلیه کابل و حرکت لشکر الفنستن به طرف جلال آباد

از کتاب: در زوایای تاریخ معاصر افغانستان ، بخش گفتار چهارم

در گفتار سوم این اثر دیده شد که چطور شورش بر علیه فرنگی و شاه دست نشاندۀ آنها شاه شجاع در کابل بتاریخ (۲ نوامبر ١٨٤١ مطابق ۱۷ رمضان ۱۲۵۷)آغاز یافته و دامنه آن مانند برق به سائر نقاط مملکت پراگنده شد بعد از اینکه نماینده انگلیس (مکناتن) بقتل رسید مذاکراتی که بین روسای ملی و قوای اجنبی مراتبی را طی نموده و شکل پیمان بخود گرفته بود به علت خلاف ورزی و نقض عهد مکناتن منجر بر قتل او و بطلان معاهده گردید و مذاکرات مجدداً بین وزیر اکبر خان غازی و سران قوم "میجر پاتنجر" قایم مقام مکناتن آغاز یافت و شاهی که دست نشانده یکطرف و منفور طرف دیگر بود بدون اینکه کوچکترین نفوذی بیکی از دو جانب مذاکره کننده داشته باشد جریان این قضایای بزرگ تاریخی را از بالاحصار تماشا میکرد. عهدنامه معروف کابل که آن را میتوان اولین عهدنامه میان سران ملی افغانستان و انگلیسها خوانده از لحاظ تحول اوضاع و خواهشات طرفین مراتبی دارد که به چهار شکل اول و دوم و سوم و چهارم در آمده شکل اول صورت ابتدائی مواد عهدنامه است که متن آن از طرف مکناتن تسوید شده بود و بدان ملاحظاتی پیوست است که از طرف سردار محمد اکبر خان و سران ملی تزئید شده است. چون مکناتن بر خلاف بعض مواد آن شروع به عملیات نمود در نتیجه بقتل رسید. شکل دوم  شامل خواهشاتی است که بعد از قتل نامبرده از طرف سران افغانی پیشنهاد شد و در ذیل مواد آن قایم مقام نماینده مقتول انگلیس "میجر پاتنجر" ملاحظاتی دارد. سومی شکل جدید معاهده است که متن آن از طرف زعمای افغانی ترتیب یافته و شامل نظریات جدی سردار محمد اکبر خان میباشد . بعد از طی مراتب سه گانه متن معاهده بشکل چهارم مورد اتفاق نظر طرفین واقع شده و بین روسای افغانی و میجر پاتنجر به روز پنجشنبه شانزدهم ذیقعده ۱۲۵۷ مطابق اول جنوری ١٨٤٢ در کابل بامضاء رسیده است . یک نقل متن این معاهده بزبان فارسی در موزه کابل موجود است . در این زمان نواب محمد زمان خان از طرف ملیون بحیث شاه و نائب امین الله خان لوگری بحیث نائب ثانی او شناخته میشد چنانچه سرپرسی سایکس به این مطالب اشاره صریح میکند و متن خود معاهدات گواه است . در مقدمه متن معاهده بعد از نام این دو نفر از سائر زعماء اسم برده نشده و بصفت عمومی (نوابان سرداران و سران و سرکردگان) یاد گردیده اند در پایان متن معاهده که در موزه کابل موجود است مهر چهارده نفر سران ملی دیده میشود ولی سرپرسی سایکس میگوید که دران ۱۸ نفر سران افغانی مهر کرده اند بهر حال متن آن ازین قرار است : 

"قرارداد عهد و میثاق فیمابین علیجاه معلی جایگاهان حشمت و شوکت دستگاهان بندگان نواب مستطاب معلى القاب نواب عالی نواب محمد زمان خان و نایب الثانی رفیع مکانی والاجاه نایب امین الله خان و باقی نوابان سرداران سران و سرکردگان کل جماعه مسلمین و صاحبان با وقار طایفۀ فرنگی انگلیسیه بسته شده است که آینده نزاع از میان برطرف و دوستی و یگانگی مضبوط و محکم باقی بماند درین خصوص شرط و شروط مقرر شده است که شرح و تفصیل آن بدین موجب است .

شرط اول اینکه : بنابر خواهش صاحبان سرداران از اینطرف مقرر شود که تا افواج صاحبان بطرف جلال آباد بروند که در عرض راه مزاحمت به آنها نرسد . سرداران ذوى الاقتدار سردار محمد عثمان خان و سردار شاه دوله خان مقرر شد که همراه بروند .

شرط دوم اینکه : لشکر جلال آباد پیشتر از رسیدن فوج کابل به جلال آباد روانه پشاور شوند و بعذری تعطیل جایز ندارند .

شرط سوم اینکه : افواج غزنین بزودی تعجیل تدارک خود را دیده از راه کابل به پشاور بروند و تأمل نکنند.

شرط چهارم اینکه : افواج قندهار و دیگر ملک افغانستان که دراو لشکر باشد بزودی مراجعت به ملک هندوستان نمایند .

شرط پنجم اینکه: آنچه مال و اسباب بندگان امیر دوست محمد خان از توپخانه و غیره نزد صاحبان باشد همه را واپس مسترد کنند . 

شرط ششم اینکه: آنچه مال صاحبان از توپخانه و جبه خانه و باروت و تفنگ و علاوه... و غیره اسباب که درینجا از جهت عدم بارگیری بماند لا کلام به نواب عالی نواب محمد زمان خان تملیک نمایند .

شرط هفتم اینکه: آنچه از عیال شاه شجاع از جهت عدم بارگیری در اینجا بماند در بالاحصار به خانه حاجی خان جای داده میشود هر وقت که بندگان امیر دوست محمد خان و غیره مردم افغان باهل و عیال در پشاور رسیدند مرخص میباشند که بملک هندوستان بروند .

شرط هشتم اینکه : افواج صاحبان که به پشاور رسیدند تدارک بندگان امیر دوست محمد خان و غیره مردم افغان را نمایند که با اهل و عیال بزودی بکابل برسند و به عزت روانه کنند .

شرط نهم آنکه: موازی شش نفر معتبر و معتمد از صاحبان انگلیس بطریق یرغمل در کابل باشند هر ساعتی که بندگان امیر دوست محمد خان و باقی افغانان مع اهل و عیال وارد پشاور شدند بعد از آن مرخص باشند .

شرط دهم آنکه : دو مراتبه صاحبان انگلیس خواهش ملک افغانستان را بهیچوجه نکنند و نسلاً بعد نسل فى ما بین رابطه دوستی و اتحاد مربوط و مضبوط باشد و سرکار افغانیه هرگاه به جهت مدافعت اعداء بیرون امداد بخواهد سرکان انگلیسیه در تبلیغ آن دریغ و مضایقه نکنند درینصورت سر کار افغانیه بسرکار غیر بدون صلاح سرکار انگلیسیه عهد نکنند و هرگاه از آنطرف در امداد قصور بوقوع برسد بعد از آن  مخیر میباشند . 

شرط یازدهم : هرگاه صاحبی از صاحبان انگلیس به جهت بغض موانعات رفته نتواند و درینجا بماند بر خواهش صاحبان به همراه او رفتاد و سلوک نیکی و خوبی شود .

شرط دوازدهم آنکه: از کل توپخانه و خمپاره که دارند شش ضرب توپ اسپی و سه ضرب توپ قاطری که جمله ۹ ضرب توپ شود همراه برده و مابقی را بگذارند و به نواب عالی تملیک کنند و مادام الحیات دو مراتبه اظهار ننمایند و آینده خیر و شر دولتین را واحد و متحد دانند هرگاه جماعه مسلمین و طایفه صاحبان انگلیس درین شروط و شرایط تفاوت و تخلف کنند طایفه اهل اسلام در دین و آئین خود و صاحبان انگلیس در طریقه و آئین خود عهد شکن و کذاب خواهند بود و درعالم ملامت میباشند. این چند کلمه بطریق عهدنامه قلمی شد که سند طرفین باشد . تحریر فی یوم پنجنبه شانزدهم شهر ذیقعدة الحرام ١٢٥٧." متن این معاهده سندی است با افتار که در اواسط قرن ۱۹ با مهرهای سران برجسته ملت موشح شده و روح آزادی خواهی ملت افغانستان را مجسم میسازد . آنچه اینجا در نگارش این حصه قابل دقت است همان مواد ٣-٤ است که باساس آن باید قوای فرنگی مقیم جلال آباد قبل از رسیدن افواج کابل بطرف هند حرکت میکرد و قوای غزنی دست از مقاومت میکشید و بعزم پشاور بطرف کابل رهسپار میشد و قوای قندهار و قلات غلزائی و دیگر نقاط فوراً بطرف هند مراجعت می نمود ولی بر خلاف نص معاهده نه جنرال نات از قندهار حرکت کرد نه عساکر فرنگی مقیم از غزنی از مقاومت بیجا دست بردار شد ونه "جنرال سیل" به خیال تخلیه جلال آباد افتاد . برخلاف شرط دهم همین قرار داد که (دو مرتبه صاحبان انگلیس خواهش ملک افغانستان را به هیچ وجه نکنند) انگلیسها از مملکت افغانستان نه برآمده خواهش تصرف مجدد آنرا بدل می پرورانیدند و تعلل در هر قدمی گواه این سوء نیت آنها است . علاوه برین قواى الفنستن حین حرکت از کابل خلاف متن معاهده یک عدهء بیشتر توپ ها را با خود گرفته و آنهائی را که تسلیم داده بودند خراب ساخته بودند بدین ترتیب ارکان پیمان اول جنوری را در همان روزهای اول از چندین جا شکستند . طوریکه از آن جز شکلی چیزی باقی نماند و باز هیکل فریب کاری ماموری عالی رتبه کاغذ روی ملکی و نظامی انگلیس بصورت وخیم تر تظاهر نمود. بهر حال بتاریخ ٦ جنوری ١٨٤٢ کابل را تخلیه و بنای حرکت را بطرف جلال آباد گذاشتند . ولی پیش از اینکه شرح ماجرای این حرکت را مطالعه کنیم دو نکته دیگر باید در تاریکی نماند یکی وضعیت شاه شجاع در کابل و دیگر جنبش غلزائیهای بین راه کابل و جلال آباد .

شبهه نی نیست که در شورش معروف کابل که بتاریخ ۲ نوامبر ١٨٤١ آغاز شد از اول تا آخر شاه شجاع به مفاد انگلیس ها مداخله تی نتوانسته و در مقابل غیظ ملی بحرانی ترین روزهای دورۀ دوم سلطنت خود را میگذرانید . حتی بقرار یک فیصله ملیون که مدتی نواب محمد زمان خان را به شاهی برگزیده بودند سلطنت او تاحدی متزلزل شده بود ولی وارد شدن سردار محمد اکبر خان روی صحنه از یکطرف و حرکت قوای انگلیس از جانب دیگر یکی بر وضعیت نواب محمد زمان خان تاثیر انداخت و دیگری به شاه شجاع موقع داد تا اگر بتواند و بخواهد از انگلیسهای حامی خود قهراً دست بردار شده و جانب آراء و افکار ملی را بگیرد. در اثر فشار سران قوم شاه به نایب امین الله خان بیشتر تمایل نشان داده و امین الله خان باساس رفع اختلافات ملی درین موقع باریک و آماده ساختن ملت در مقابل قوای انتقامی فرنگی در راه آشتی دادن افکار شاه و سران قوم کوشید ولی متأسفانه شاه شجاع از اتکاء به اجنبی و اجنبی پرستی دست بردار نشد و با وجودیکه در اثر فشار ملیون مکتوبی مبنی بر تخلیه جلال آباد به جنرال سیل فرستاد. ولی شفاهی ذریعهء قاصد به جنرال مذکور فهماند که از خاک افغانستان خارج نشود چون بعد از حرکت قوای الفنستن از کابل بطرف جلال آباد قوای معیتی جنرال "سیل" خلاف معاهده کابل از تخلیه جلال آباد خود داری کرد و آماده مصاف شد سران ملی در اثر درخواست سردار محمد اکبر خان از شاه شجاع خواهش نمودند بلکه بر او فشار آوردند تا عملاً قوای خود را گرفته و به کمک سردار محمد اکبر خان بطرف جلال آباد حرکت کند همین بود که طور یک مظاهره از بالاحصار تا سیاه سنگ حرکت هم کرد ولی چون با نقشه حرکت بطی مقصدش فریب ملت و سران ملی و تجدید دیدار انگلیسها در کابل بود فردای آن روز شب روز اول برای گرفتن ، خریطه جواهرات خود مخفی به بالاحصار مراجعت کرده بود صبح روز شنبه ۲۳ صفر ١٢٥٨ بین بالاحصار و سیاه سنگ بقتل رسید . مکتوب جدیدی که درین مورد بدست آمده با شرح اوضاع سیاسی مربوط در هفتم این اثر ملاحظه شود .

موضوع جنبش غلزائیهای بین کابل و جلال آباد مسئله دیگر است که با دخالت زیادی که در سرنوشت قواى الفنستن دارد تذکر آن در قبل از حرکت سپاه انگلیس از کابل ضروری است تا خوانندگان بدانند که قبل از اینکه قوای فرنگی از شیرپور بطرف جلال آباد حرکت کند غلزائی های سر راه در همه جا برخاسته و طوریکه بعضی منابع انگلیس وانمود میکنند سردار محمد اکبر خان در اغوای مردم و تحریک آنها به قتل انگلیس ها در راه قطعاً دخیل نیست بلکه سران افغانی تا میتوانستند قبایل غلزائی را از مداخله جلوگیری میکردند و آتش غیظ و قهر ملی مخصوصاً بعد از عهد شکنی های پی در پی فرنگیها بطور مشتعل شده بود که جلوگیری از آن امکان نداشت چنانچه (لیدی سیل) و (جنرال آیر) محبوسین وانگلیس خود در یادداشتهای خود به این مسئله معترف اند . اشتعال غلزائیهای شرقی اصلاً مربوط به جنبش عمومی است که بعد از شورش کابل (نوامبر ١٨٤١) دامنه آن همه جا منبسط شده و دو ماه قبل از حرکت سپاه انگلیس از کابل در تمام امتداد راه مشرقی محسوس میشد. حتی اگر دقت شود آغاز فعالیت غلزائی ها از ۲ نوامبر هم پیشتر است. چنانچه بتاریخ ۹ اکتوبر غلزائیها خورد کابل را گرفته و جنرال الفنستن کرنیل مانتیت Manteith را با دسته 35 پیاده نظامی و حصۀ از رساله دستۀ پنجم از کابل در مقابل آنها فرستاد و از جانب گندمک (رابرت سیل) شخصاً با دسته نمره ۱۱ و ۱۳ پیاده بر علیه آنها حرکت کرد چنانچه خود جنرال سیل و چهار نفر صاحب منصب دیگر فرنگی در همین وقت در جنگهای خورد کابل زخمی شدند . همین قسم در جگدلک و گندمک جنگهای خونینی واقع شد که به تفصیل آن اینجا کاری ندریم دسته جنرال سیل بتاریخ ٦ نوامبر در گندمک خبر شورش کابل و قتل (برنس) را شنید و بتاریخ ۱۰ نوامبر مکاتیبی از طرف (مکناتن) به (مگریکر) و از (الفنستن) به (سیل) رسید که با دادن هرگونه تلفات ممکنه قوای گندمک بکابل سوق داده شود . ولی رابرت سیل با قبول ملامتیهای همچه صاحب منصبان انگلیس از ترس جنگجویان غلزائی عرض راه خود را به ۱۱ نوامبر بطرف جلال آباد کشید . مشارالیه بعد از سه روز توقفت در جلال آباد جوابی بصاحب منصبان انگلیس مقیم کابل نوشته تذکار میدهد که چون از ٣٠ تا ٤٠ هزار مردمان قبایلی سر راه را گرفته اند به هیچ صورت به امداد آنها بکابل آمده نمیتواند و بهتر است که جلال آباد را محکم کند مقصد از تذکار این مطلب به استناد ماخذ و مکاتیب جنرال ها و نمایندگان سیاسی انگلیس این است تا برای خوانندگان حالی شود که قبل از حرکت سپاه الفنستن از کابل بطرف جلال آباد قبایل غلزائی سمت مشرقی همه بر علیه سلطه فرنگی برخاسته و راه یک تکه آتش شده بود که کس را در آن روزهای پر هیجان ملی توان گل کردن آن نبود و سردار محمد اکبر خان و دیگر سران ملی هرچند کوشش هم میکردند چنانچه کردند چانسی برای نجات انگلیس ها باقی نمانده بود .

بتاریخ ٦ جنوری ۱۸٤٢ (۲۲ ذیقعده 1257 هجری قمری) قوای انگلیسی مقیم کابل که بنام جنرال خود به اسم (سپاه الفنستن) هم شهرت دارد از چونی شیرپور به قصد جلال آباد بر آمد . این قوه روی همرفته عبارت از 17500 نفر بود و منابع انگلیسی آن را به دو حصه مرد ( جنگ ٤٥٠٠) نفر و غیر جنگی یعنی عمله و فعله (۱۲۰۰۰ نفر) تقسیم میکند (سرپرسی سایکس) مورخ معاصر انگلیسی مینویسد : که بعد از دو ماه تردد حقارت آمیز که در تاریخ نظامی بریطانیا نظیر ندارد بالآخره مردانی که روحیات خود را از دست داده بودند به تخلیه تن در دادند . انگلیسها بر خلاف تعهد ۳ توپ بیشتر با خود گرفته و توپ هائی را هم که بقصد تسلیم گذاشتند با کشیدن پرزه ها ناقص ساخته بودند . بهر صورت در حالیکه شهر کابل و اطراف را برف پوشانیده بود و سرمای زمستان (1257) سخت احساس میشد عساکر فرنگی مهمانان ناخوانده بعد از اینکه سران آنها چیزی مقتول و جا نشینان آنها عهدنامه تسلیم را امضاء کردند دل شکسته و حال خراب رخنه ئی در دیوار چونی شیرپور باز کرده و بعد از دو ماه محاصره به راه افتادند قافله ئی که دو هزار اشتر و یابو بار برداران آن بود از دروازه، چونی و رخنه دیوار که برای تسریع حرکت باز شده بود سر کشید و تا شام روز هنوز آخر آن در چونی بود . به مجرد تخلیه چونی شیرپور غازیان مجاهد آن قلعه را که با تقرر دشمن در نظرها منحوس شده بود با باقیات سالحات آنها در دادند و آتش بزرگ افروخته شد که زبانه شعلههای آن تا چندین کیلو متر دیده میشد . کوه شیر دروازه و آسمائی با ورقهء سفید برف در شامگاهان ٦ جنوری (١٨٤٢) در روشنائی گلگون آتش سوزی مقر سپاه فرنگی برق میزد و وزش باد شمال ستون دود غلیظی را بالای سر دسته پس قراول کاروان نظامی فرنگی به هوا بلند کرده بود. غازیان مجاهد باشندگان شهر کابل که از صبح برای ،معاینه عبور دشمن به حصص شرقی بالاحصار و سیاه سنگ صف کشیده بودند آهسته آهسته بطرف خانه های خود مراجعت میکردند وقت بوقت صدای فیرهای هوائی شنیده می شد . بردن توپهای مزید فریب و تخطی انگلیس ها را در همین روز اول حرکت آشکار ساخت و سبب شد که غازیها دخالت کنند . سه توپ اضافی از ایشان گرفته شد . با شدت خنک و کثرت برف برفی که یخ بسته و با چکش از پای اسپها کنده نمی شد کمی آذوقه و اشکال راه دشوار گذر از همان دقیقه اول حرکت معلوم شد کمی این قافله به منزل مقصود نخواهد رسید سپاه فرنگی روز اول فقط 5 میل طی کرده و شب به بگرامی رسیدند . روز دوم (۷) جنوری در خنک شدید تر و با حال واژگون تر به راه افتادند و در بت خاک سردار محمد اکبر خان غازی که در اثر فیصله سران قوم برای مشایعت عساکر انگلیس ها مامور شده بود سران ایشان واصل شد و به جنرال الفنستن حالی نمود تا یکروز حرکت سپاه را معطل کند تا آذوقه و خوراکه و چوب سوخت تهیه شود. کذا سردار طبق ماده نهم معاهده از انگلیسها شش نفر گروگان مطالبه نمود تا بقسم ضمانت نزد افغانها باشد و این ضمانت مبنی بران بود تا انگلیس تازمانی از (تیزین) پیشتر حرکت نکنند که خبر بر آمدن جنرال سیل از جلال آباد و پشاور عملاً تصدیق شود. در جمله یرغمل های فرنگی کپطان ولش Walsh ، درومند Drsmmsnd ، تروپ Troop ، کنولی Conolly هانری Henry ، الکسندر Lexender شامل بود .

انگلیس ها در دهن درۀ خورد کابل که ده میل بیشتر از شهر دور نشده بودند توقف کردند صبح روز سوم (۸ جنوری) قوای فرنگی در دهن دره خورد کابل بحرکت آمد درین دو روز گذشته یکی دو هزار نفر تلفات داده قبل از داخل شدن به تنگی خورد کابل تعداد آنها را بین ١٤ و ١٦ هزار کس تخمین میکنند در اینجا مردمان قبایلی غلزائی برایشان بنای قیر را گذاشتند تا اینکه کپطان اسکینر Skinner نزد سردار آمده و محمد اکبر خان (میجر پاتنجر) (کپطان لارنس ) و ( مکنزی Mackenzie) را طور گروگان مطالبه نمود . انگلیسها موافقت نموده این سه نفر را هم تسلیم دادند و فیر آتش قطع شد و قشون در دهن تنگی پیش رفت (جنرال آیر) یکی از محبوسین در یاد داشت خود منظره، مخوف تنگی خورد کابل و سختی روز را چنین تصویر میکند: "تنگی مدهش خورد کابل از شروع تا انجام 5 میل طول دارد و از دو طرف خطوط کوه های بلند طوری آنرا در بر گرفته که شعاع خفیف آفتاب به مشکل به ته دره میرسد . آبی در ته دره جاری است و کنارههای آنرا ورقهء ضخیم یخ فرا گرفته و روی آنها را تودههای برف پوشانیده است. در حالیکه ۲۸ مرتبه از یک کنار به کنار دیگر رودخانه عبور میکردیم پیش دار سپاه مورد حمله شدید آتش قرار گرفت و همین روز (لیدی سیل) خانم جنرال مدافع جلال آباد هم زخم خفیفی در بازو بر داشت هرج و مرج فوراً تمام ستون عساکر را فرا گرفته و هزارها نفر در تلاش پناه گاه شکل فرار اختیار کرده اسلحه و جبه خانه و سامان و لوازم و زنان و اطفال را گذاشته هر کس بفکر نجات جان شخص خود در تک و پو بود درین تنگی دستهء پیاده نمره ٤٤ و رساله انگلیسی برای جواب دادن حمله آوران غلزائی صرف مساعی زیاد نمودند اما این کوششها دم سیل خروشان غیظ ملی را گرفته نتوانست و در نتیجه سه هزار نفر در آن روز در خورد کابل کشته شد و صدها نفر شب هنگام در اثر شدت خنک و نزول برف تلف شدند. چنانچه بعضی از مؤلفین فرنگی تنگی خورد کابل را "قبر سپاه الفنستن" میخوانند با وجود طوفان احساسات ملی وزیر محمد اکبر خان غازی و همراهانش از قبیل سردار سلطان احمد خان و محمد شاه خان بابه کرخیل به شهادت لیدی سیل کوشش زیاد کردند که غازیان غلزائی را از کشتار فرنگی مانع شوند ولی سود نه بخشید مشار الیها میگوید :"من از روی صداقت باور دارم که این اشخاص هر کدام بخاطر ما جان خود را به مخاطره می افکندند." لوشنگتن Lushington مولف کتاب "کشور بزرگ و جنگ کوچک" در اخیر قضاوت این جمله را علاوه میکند : "شبهه ئی در صداقت آنها مبنی بر قطع آتش گواه مخوف تنفری است که مردم درباره ما داشتند. "

روز چهارم (۹ جنوری) سپاه انگلیس در اطراف تنگی خورد کابل برای مذاکرات جدید با سردار محمد اکبر خان متوقف شد . سردار میخواست زنان و مردان متاهل و اطفال را در حمایت خود بگیرد و بعد از موافقت آنها را به کمپ خود در عقب عساکر برد. الفنستن بار دیگر ازینجا توسط کپطان (مکی Msckay) پیام تخلیه جلال آباد را بار دیگر به جنرال سیل فرستاد . در اینطرف خورد کابل هنوز عساکر انگلیسی به ده هزار نفر میرسید . ولی توقف مزید سبب که عدهء بیشتری را سرما و حملات غازیان از بین بردارد و پیاده نظام هندی بکلی از میان رفت در خاک جبار 5 میلی خورد کابل و ۲۹ میلی کابل از عساکر انگلیسی نژاد بیش از ۲۰۰ نفر نمانده بود .

ولی هندی ها هنوز زیاد بودند بین تیزین و جگدلک که در حدود ۲۲ میل فاصله دارد حملات متعدد دیگر در روزهای 5 و 6 حرکت (۱۰ و ۱۱ جنوری) در نقاط مختلف مثل سه بابا (۷) میلی تیزین قطار سنگ (۱۲) میلی (تیزین بعمل آمد چون از تخلیه جلال آباد کوچکترین خبری شنیده نشد سردار محمد اکبر خان و محمد شاه خان بابکرخیل در جگدلک در نیم راهی کابل و جلال آباد سران باقی مانده قوای انگلیسی یعنی جنرال الفنستن و برگ شلتن Shletan و جانسن Jonson را طور گروگان با خود گرفت تا جلال آباد تخلیه شود .

بتاریخ ۱۲ جنوری (روز) (هفتم فرنگی ها به کوتل جگدلک که ٦٤٢٠ فت ارتفاع دارد رسیدند و عدم تخلیه جلال آباد بر شدت حمله غازیان افزود از قوای اجنبی در اینجا بیش از دسته 60 نفری نمانده بود که ۱۰ نفرآن صاحب منصب و ٤٥ نفر آن سپاهی بودند و با تلاش بطرف گندمک سیر داشتند . ازین میان ٦ نفر خود را به فتح آباد 16 میلی جلال آباد رسانیده به روز هشتم (۱۳ جنوری) تا نزدیکی دیوار شهر دو سه نفر زنده بود ولی جز یک نفر (داکتر بریدن) سرشکسته و بدن کوفته بحال بیهوشی از دروازه کابلی داخل لشکر گاه انگلیس شده و خبر اضمحلال لشکر الفنستن را به جنرال سیل رسانید و بدین طریق در ظرف یک هفته از ٦( تا ۱۳ جنوری ١٨٤٢) از ۱۷۰۰۰ نفر عساکر انگلیسی و هندی جز یک نفر آنهم سر شکسته و بیحال و متوحش کسی دیگر از کوها و دامنه های شرقی افغانستان جان بسلامت نبرد و این یک فرد را هم گوئی دست تقدیر برای آن نیمه امان داد تا خبر اضمحلال متجاوزین حق و آزادی را بزبان یک فرد خودشان به سران دسته دیگر آنها به جلال آباد برساند . انگلیسها در آثار متعددی که درین زمینه نوشته اند بطور عموم افغانها را که از حق و آزادی و کشور خود دفاع کرده اند نکوهش میکنند و باید در قاموس استعمار دفاع جان و خاک و کشور نکوهش شود . افغانستان چهار سال پیش در ۱۸۳۸ کشوری بود مستقل افغانی ملت بود آزاد و افغانستان پادشاهی داشت . قانونی این کشور و این ملت و این مملکت به کسی تجاوز نکرده و چشمی به حقوق دیگران ندوخته بود. از روزیکه سایه منحوس استعمار به لباس کمپنی تجارتی بر نیم قاره هند منبسط شد باب یک سلسله بدبختیها و فجایع کشوده شد که متأسفانه باعث قتل هزاران نفر هموطنان ما گردید و بعد از ۱۲ سال هنوز آثار فلاکت بار آن از جبال شامخه سرحدات افغان نشین ما برداشته نشده است . انگلیس ها میخواستند همان دام تجارتی را که مفادش یک و نیم صد سال غلامی برای هند بار آورد بدست نماینده تجارتی خویش "الکسندر" گبرنس" به کوهسار افغانستان نیز پهن کنند. ولی ملت آزاد منش افغان از ۲ نوامبر ١٨٤١ تا ١٣ جنوری ١٨٤٢ با زبان تیغ جواب نمایندگان تجاری و سیاسی و نظامی و قوای اعزامی ایشان را طوری داد که نظیر آن به شهادت مولفین انگلیس کارنامههای قشونکشی استعمار بریطانیای کبیر بیاد ندارد انگلیس ها هر چه در قاموس استعمار مرادف کلمه "وحشت" دارند در مورد افغانهای آزادی خواه استعمال کرده اند . ولی هیچکس ازین مهمانان مدنی و ناخوانده و ناخواسته نپرسید که اگر شما آرام نشسته و قوای متجاوزی بخانه شما داخل شود چه میکنید؟ انگلیس ها که از نقشه های فرانسه ناپولئون و روسیه تزاری ترس داشتند و می ترسیدند که حلوای گرم و نرم و چرب هندی به معده نا رسیده از حلقوم ایشان خارج نشود افغانستان را بصفت دروازه هند بازیچه مطامع سیاسی خود ساختند ولی این بازیچه سنگی چشمان سخت بایشان و به پرستیژ امپراطوری ایشان خود و تکانی تولید کرد که در سال نامه های آنها سابقه ندارد بعضی از نویسندگان انگلیس باین حقیقت تلخ معترف اند که در مداخله ۱۸۳۸ - ١٨٤۲ از هر رهگذر قصور متوجه آنها است و کشتار ١٨٤٢ راه مشرقی نتیجه طبیعی تجاوز ناجایز ۱۸۳۸ ایشان را از راه غربی است درین مسئله انگلیس ها سراسر متجاوز و افغانها مدافع آزادی و استقلال کشور خود هستند "لوشنگتن" یکی از مولفین فرنگی در باب این تجاوز و مداخله چنین مینویسد :

"بلا شبهه افغانها مانند هر ملتی که مواجه به چنین پیش آمدی شود در اجتهاد حفظ استقلال خود مرتکب جرایمی هم شدند ولی با عزم امحای استقلال آنها جرم عظیمی متوجه انگلیس ها است . چنان جرمی که

از ملتی نسبت به ملت دیگر صادر شود."